کل نماهای صفحه

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

نهال از قفس پرید

بغض کرده ام چون یک دوست را از دست داه ایم دوستی که عاشق بود و جرمش این بود ""رای من کجاست"" من هم آدم ام حقم چیست؟ روحت شاد زیبای خفته آرام بخواب آرام بخواب و سلام گرم ما را به رفیق عزیز برسان بخواب دختر بخواب تو نهالی مانند نهالی که هنوز حرفهای زیادی برای گفتن دارد میخواهد رشد کند و برای اطرافیانش پز دهد که من نیز اکنون درختی هستم با یک ریشه "ریشه ای" از جنس خاک "خاکی" که هنوز بوی قدمهای بهنام از آن استنشاق میشود
امروز پنجشنبه است: دختری که عاشق بود اما عاشقانه هایش هیچ سهمی در رسانه های رسمیِ کشورش نیافت، به صورتِ رسمی خودکشی کرد. این رسمِ روزهای آلوده ای است که به آن گرفتاریم. امروز پنجشنبه است. دختری به نام نهال شهابی عاشق پسری به نامِ بهنام گنجی بود. بهنام گنجی دوست کوهیار گودرزی یک از معترضان و فعالان حقوق بشر بود که با او دستگیر و سپس آزاد می شود. خبر دستگیری بهنام را هیچ کسی رسانه ای نکرد همه سکوت کردند و بهنام هم پس از آزادی خودکشی کرد. حالا نهال خودکشی کرد.

نهال تا وقتی بود و در فشار هم بود، دغدغه هایش سهمی در رسانه ها و خبرهای روزنامه های رسمیِ کشورم نمی یافت. چون نامزد نبود، رسمی نبود. نهال دختری بود مثل بسیاری از دختران دیگرِ ایران اما این «لبخند» ها سهمی در رسانه ها نمی یابند تا به ماتم ننشینند...حالا آرام بخواب که خبر خودکشی ات رسمیت یافت و در رسانه ها شاید سهمی چشمگیر تر بیابی.....

کم نیستند کسانی که از واژه ی «دوست دختر» چندش شان می شود. صبح چند جایی دیدم که نوشته بودند دوست دختر بهنام گنجی هم پس از بهنام خودکشی کرد....اما حالا کم کم خبر رسمی تر می شود و آرام آرام این واژه ی ناجورِ و نچسبِ « دوست دختر» را از قامتِ بی جانت حذف می کنیم دخترِِ ایرانی تا مبادا مرگ ات آبرو از ماندگان ببرد.... آرام بخواب دختر زیبا ما حواس مان هست، این ماییم که تشخیص می دهیم مصلحت چیست ...امروز پنجشنبه است....و این نوشته ی نهال است در وبلاگش پیش از خودکشی که بوی بهنام و یک پنجشنبه ی موهوم را می دهد:

دیر از گوش های غلیظم چکیدی.کمای من به مرگ گرمی رفته اسب
به رابعه

به نشاط

به ستاره به فاضل به علیرضا به مادر به پدر به...

به این یه ذره من ِ از بهنام ماندهبه پنجشنبه هایمان...

پله ها ... نت های ریزشان . پیش در آمد سمفونی آنان که نواخته میشوند تا مرگ.دست تو. بر کمر سالن سی متری. که دور سر من می چرخاند،

وقتی حلقه دست ساز ت را به نشان دائمی یک درد در ترقوه ام می کنی.

گردنی تا دیوارهایی افراشته. هرچه سردتر.گونه های من.در رد فراموشی....

گرم ترپای چپ را از توی آینه ها قد بکشان تا این کج هایی که راست نمیشوند از کمر.

پا ها را که بکوبیم پنجشنبه ها، بم ترمی شوند.گوشهایم .گوشه هایم پیش بینی محتضرانه های تو را نمیکرد. نهال، چه تکثیر بی رحمانه ای شد

به دعوتی غریب الواقعه اجرا های آخر.

برای آن که زودتر.
نابهنگام تر.ترک کرد...تو را!
توآخر تر نمی شود.
پس...پنجشنبه ست !پنجشنبه ها را...ب
یا بهنام
بیا برقصیمشان

بخوانید وبلاگ نهال را که تنها و در سکوت سوگوار عشقش بود
http://nahal53.blogfa.com/

هیچ نظری موجود نیست: