کل نماهای صفحه

۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه

فرزند دیگر کودک ام نیست



Artemisia-Gentileschi-Danaë-c.-1612-Oil-on-copper. Art-Museum-Saint-Louis
"هنوز خودم را پيدا نكرده ام."
سرش را بالا آورد و ليوان شراب اش را روى ميز سياهى كه در وسط اتاق پذيرائى قرار گرفته بود گذاشت و گفت "چند روز پيش كه به دكتر روان شناس ام مراجعه كرده بودم تا پول هاى اضافه ام را براى اينكه به رنج هاى زندگى ام گوش كند، به حساب اش واريز كنم سخن از بچه به ميان آوردم. (مي دونى هيچ كسى من رو نمى فهمه؟) دكتر گفت: "اين بچه است كه بايد با موضوع كنار بيايد."
با تعجب پرسيدم :منظورش چه بود كدوم موضوع؟
گفت: "يعنى اگر با شريك جنسى ام كه هر چند ماه عوض شان مي كنم (نمى دانى لذت همخوابگى با چندين نَفَر چقدر زياد است) و بچه اى هم در ميان باشد، اين كودك است كه بايد با افرادى كه وارد اتاق خوابت مي شوند و شبى با تو به صبح مي رسانند، كنار بيايد و شرایط رندگی تو را درک کند."
آب دهنم خشك شده بود و هاج و واج در چشم هاى فرو رفته و سياهى كه در بالاى آنها جا خشك كرده بود نگاه مي كردم.
اینکه آدمی براى آلت تناسلى اش بيشتر از فرزند اش ارزش بنهد كمى برايم غير واقعى و تلخ جلوه مي كرد. از اینکه زنی تنها بود و کسی حاضر به درک کردنش نبود همیشه شکایت داشت. «انسان اسیر انتخاب های خویش در زندگی است.»
لیوان شراب اش را در دست گرفت و از روی مبل بلند شد. خطوط باسن اش از زیر شلوار سیاهی که به پاهایش چسبیده بود زیبای تن اش را بیشتر می کرد. چند قدم برداشت و بمست آشپزخانه رفت، آخرین جرعه را نوشید و زیر لب زمزمه کرد "خیلی پیر شدم."