کل نماهای صفحه

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

حقوق زن از دیدگاه قرآن


به اتفاق دوست و دشمن، احیا کننده حقوق زن است. قرآن در عصر نزولش گامهای بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت اما هرگز به بهانه احیای حق زن به عنوان "انسان" و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن وی را به فراموشی نسپرد.


شرط اصلی سعادت زن

قرآن زن را همان گونه می‌بیند که در طبیعت هست. از این رو هماهنگی کامل میان فرمانهای قرآن و فرمانهای طبیعت برقرار است. در واقع زن و مرد دو ستاره‌اند در دو مدار مختلف و هر کدام باید در مدار خود و فلک خود حرکت نمایند " نه خورشید را سزد که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی جوید و هر کدام در سپهری شناورند " (سوره یس آیه 40) پس شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشری این است که دو جنس هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه بدهند. آزادی و برابری آنگاه سود می‌بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند. آنچه در هر جامعه‌ای ناراحتی آفریده است قیام برضد فرمان فطرت و طبیعت است.


دلیل پایمال شدن حقوق زن

عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن، بیشتر موجب پایمال شدن حقوق او می‌گردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگوید تو یکی و من یکی، کارها، مسئولیتها، بهره‌ها، پاداشها، کیفرها، همه باید متشابه و همشکل باشد. در این صورت زن در کارهای سخت و سنگین باید با مرد شریک شود و به فراخور نیروی کارش مزد بگیرد، توقع احترام و حمایت از مرد نداشته باشد، تمام هزینه‌های زندگی خودش را بر عهده بگیرد. و در هزینه فرزندان با مرد شرکت داشته باشد و ... که در این وقت است که زن در وضع سختی قرار خواهد گرفت، زیرا نیروی کار تولید زن بالطبع کمتر از مرد است و استهلاک ثروتش بیشتر. پس با در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری هر یک از زن و مرد با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار می‌دهد که نه شخصش کوبیده شود و نه شخصیتش. پس در زمینه احیای حقوق زن دیدگاهی که طبیعت را راهنمای خود قرار دهد در نهضت حقوق زن به معنی واقعی موفق خواهد شد.

دیدگاه اسلام به زن
پس با توجه به مطالب گفته شده اسلام در مورد حقوق زن و مرد (بر اساس وضع طبیعی زن و مرد) فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می‌گذشته و با آنچه در جهان امروز می‌گذرد متفاوت است. اسلام برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق، وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است. پاره‌ای از حقوق و تکالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره‌ای از آنها را برای زن، و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.
علت تفاوتها

زن از این نظر که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوق مساوی با مرد بهره‌مند است ولی از طرف دیگر زن انسانی است با ویژگیهای خاص خودش و مرد انسانی است با خاص خودش. چرا که زن و مرد با وجود اینکه در انسانیت برابرند ولی دو گونه انسانند با دو گونه خصلتها و دو گونه روانشناسی. و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی و یا تاریخی و اجتماعی نیست بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده و طبیعت از این دو گونگی‌ها هدف داشته است و هرگونه عملی برضد طبیعت و فطرت عوارض نامطلوب به بار می‌آورد پس به این نکته باید توجه نمود که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی هست. تساوی و آزادی شرط لازم‌اند نه کافی. تساوی حقوق زن و مرد از نظر ارزشها مادی و معنوی یک چیز است و همانندی و همشکلی چیز دیگر چرا که تساوی غیر از تشابه است، چون تساوی برابری است و تشابه یکنواختی.

تساوی نه تشابه

آنچه مسلم است اسلام حقوق یک جور و یکنواختی برای زن و مرد قائل نشده است ولی هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام با رعایت اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد با تساوی حقوق بین آن دو مخالف نیست بلکه با تشابه حقوقی آنها مخالف است، بهتر است برای روشنتر شدن مطلب مثالی بیآوریم: ممکن است پدری ثروت خود را به طور تساوی میان فرزندان خد تقسیم کند اما نه به طور متشابه. یعنی ممکن است این پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملک مزروعی و هم مستقلات، ولی نظر به اینکه قبلا فرزندان خود را استعدادیابی کرده است، در یکی ذوق و سلیقه تجارت دیده و در دیگری علاقه به کشاورزی و در سومی مستغل داری، هنگامی که می‌خواهد ثروت خود را در طول زندگانی خود میان فرزندان تقسیم کند با در نظر گرفتن اینکه آنچه به همه فرزندان می‌دهد از لحاظ ارزش مساوی با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در کار نباشد، به هر کدام از فرزندان خود همان سرمایه را می‌دهد که قبلا در آزمایش استعدادیابی آن را مناسب یافته است. پس

کمیت غیر از کیفیت است و برابری غیر از یکنواختی است و اسلام نیز با رعایت نمودن اصل مساوات انسانها اعم از زن و مرد، با تشابه حقوقی زن و مرد مخالف است. اسلام همچنانکه برای زن و مرد در اکثر موارد حقوق مشابهی وضع نکرده، مجازات و تکالیف مشابهی نیز وضع ننموده است چرا که با وجود تساوی زن و مرد در اصل خلقت و ارزش انسانی، بر اساس تفاوت ظاهری هر کدام و همچنین تفاوتهای روانی بین زن و مرد مانند تحت تاثیر احساسات قرار گرفتن سریع زن نسبت به مرد، عدم خشونت زن نسبت به دیگران، و به طور کلی تفاوت عمده که به صورت عواطف و احساسات شدید در زنها و غلبه تعقل بر احساسات در مردها نمایان می‌شود. که اینها نیز بر اساس وظایفی که هر کدام در آفرینش بر عهده گرفته‌اند متناسب می‌باشد که وجود این تفاوتها در میان زن و مرد را نمی توان عامل برتری یکی بر دیگری دانست چرا که هر کدام از آنها بر اساس و تناسب وظایفشان در عالم، آفرینش مخصوص به خود دارند.

 
آيا زنان  ايران زمين از  اين حقوق برخوردار هستند؟

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

عکسهای تازه منتشر شده از عمو جنتی!

درود بر آزادی

نوشابه زندگی، نوشابه جنتی کولا

جنتی در بازی Battlefield 3

جنتی در اعتراض به سیاستهای ناکار آمد دولت لخت شد.

جنتی در تحته گاز


دمت گرم عمو


من جنتی هستم از دوستداران ولایت

عمو جنتی در حال بازی با بچه های مهد کودک

دانشمندان در کشف تازهای از تصویر این فرد در یکی از کتیبه ها پرده برداشتند


سلام قیصر

محبوبیت جنتی در بین سیاستمداران!
مدودف رئيس جمهور روسیه خطاب به آرنولد : حیف که ایرانیها قدرشو نمیدونن!!

نیک جنتی تقدیم میکند

قویتریت آخوند جهان


ـ بالاخره اومدی؟ میدونی من از کی اینجا نشستم؟!
ـ وای خدا . . . نه . . . . اینجا هم تو؟! یعنی توی کره ماه هم از دستت آسایش نداریم؟! .
یوری گاگارین خطاب به جنتی!!



اره جون عمه ات ....


به به به به

احمد بدون لباس ملا

بدون شرح

دوست دختران جنتی

دعوا بر سر یک زن بی پناه

ای ساربان ای ساربان به کجا چنین شتابان

مسی در یک حرکت غیر منتظره بعد از زدن گل عکسی از جنتی را به مردم نشان داد وی  هنوزدر این مورد اضهار نظر نکرده است.
یکی از طرفداران عمو

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

علی شکنجه گاه نداشت . - حشمت اله طبرزدی

روابط عمومی جبهه دموکراتیک ایران - حشمت اله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران در فروردین ماه سال 1380 در حالی که مدت کوتاهی از بند رها گشته بود، نامه ای خطاب به آقای علی خامنه ای، رهبر حکومت جمهوری اسلامی نگاشت .
ایشان در واکنش به نام گذاری سال 1379 به نام سال امام علی توسط آقای علی خامنه ای و سخنان ایشان در نماز جمعه پایان سال 1379 ( 26/12/1379 ) نامه ای تحت عنوان "علی شکنجه گاه نداشت ."  نگاشت .
آقای علی خامنه ای در سخنان خود در آخرین نماز جمعه سال 1379 با تأکید بر کسب قدرت و حفظ آن با روش های اخلاقی، گفتند : "روش هایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته می شود باید روش های اخلاقی باشد . در اسلام کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد . این طور نیست که کسی یا جمعی حق داشته باشند به هر روش و وسیله ای متشبث بشوند، برای این که قدرت را به دست بیاورند همان گونه که امروز در خیلی از مناطق دنیا رایج است . نه، قدرتی که از این راه به دست بیاید و یا حفظ شود قدرت نا مشروع و ظالمانه است .
در اسلام روش ها خیلی مهم اند، روش ها مثل ارزش ها هستند ."
حشمت اله طبرزدی در نامه خود با شاهد گرفتن ملت عزیر ایران و انسان های آگاه و با وجدان، با بیان سلوک حکومتی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی حکومت علی این پرسش را مطرح می کند  "چه شباهتی بین حکومت امام علی و حکومت علی خامنه ای وجود دارد ؟"
ایشان به استناد گفته های حسین علی منتظری در رابطه با کشتار مخالفان حکومت جمهوری اسلامی در سال 1367 پرسش "آیا علی شکنجه گاه داشت ؟" را مطرح می کنند .
ایشان با مرور وقایع سال های مختلف حکومت جمهوری اسلامی که خود شاهد آنها بوده است، پرسش  "علی کجا و اعدام و شکنجه کجا ؟" را مطرح می سازند .
در ادامه ایشان در اعتراض به رفتاری که با مخالفان حکومت جمهوری اسلامی می شود، به عنوان نمونه رفتاری را که با محمد رضا کثرانی و عزت الله سحابی صورت پذیرفته است، بیان می دارد .
در بخش دیگری از این نامه ایشان می افزایند : "واقعیت این است که این جانب به دلیل ارتباطی که با خانواده های شهدا، جانبازان، ایثارگران، جوانان، دانشجویان، سیاسیون و سایر افراد و اقشار جامعه دارم، شاهد هستم به دلیل تناقض آشکار بین حکومت جنابعالی و حکومت علی و بلکه تناقض آشکار با اصول همین قانون اساسی و اصول حقوق بشر و مسایل دیگر که از ذکر آن خودداری می ورزم، تردید جدی به اصول انقلاب، نظام و بلکه اسلام در اذهان آنهابه وجود آمده است ."
ایشان در تشریح وضعیت جامعه می می نویسند : " مطمئن هستم امروز بیش از 90 درصد از مردم خواهان این هستند که حکومت مورد نظر خود را آزادانه انتخاب کنند . این ها اگر در هیچ چیزی توافق نداشته باشند در مخالفت با وضع موجود توافق دارند . زندان، شکنجه و بلکه اعدام نیز نمی تواند از این موج جلوگیری کند . باید تسلیم خواست عموم مردم بود ."
در پایان این نامه ایشان از همه‌ی کسانی که دل در گرو آزادی، استقلال و پیشرفت این ملت و کشور را دارند، دعوت می کنند مردم را در مسیر به دست گرفتن سرنوشت خود کمک کنند و اجازه ندهند جدال های داخلی زمینه سو استفاده قدرت های خارجی را فراهم سازد ."
پیش از باز نشر متن نامه "علی شکنجه گاه نداشت ." ذکر این نکته ضروری است که نامه بیش از ده سال پیش خطاب به رهبر حکومت جمهوری اسلامی نگاشته شده است و سبک و محتوای نامه مربوط به همان دوره زمانی می باشد . بدیهی است که اکنون و با توجه به رویدادهای چند سال اخیر ایران و جهان و به خصوص حوادث مربوط به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال 1388 سبک، محتوا و مخاطب این گونه نامه های به شکل دیگری در آمده است .
همچنین لازم به یادآوری است این نامه در زمان دولت و مجلس اصلاحات نگاشته شده است . در آن زمان اصلاح طلبان حکومتی نه تنها چنین نامه هایی نمی نوشتند، بلکه به هیچ وجه با انتشار چنین نامه هایی موافق نبودند .
شجاعت و شهامت حشمت اله طبرزدی در نگاشتن این نامه مثال زدنی است . گر چه نگارش این نامه منجر به بازداشت مجدد ایشان و صدور احکام جدید در مورد ایشان گردید ولی هیچگاه شجاعت و شهامت ایشان از ذهن آزادی خواهان ایران پاک نخواهد شد .

متن کامل این نامه که توسط روابط عمومی جبهه دموکراتیک ایران باز نشر گردیده است، به شرح زیر می باشد :
" علی شکنجه گاه نداشت . "
ملت عزیز ایران،
با درود فراوان بر شما و بر همه‌ی انسان‌های آگاه و با وجدان
رهبر جمهوری اسلامی، سال گذشته را سال امام علی نام نهاد و در پایان سال بر این واقعیت تاکید کرد که علی حاضر نبود قدرت را از هر راهی کسب کند بلکه روش به دست آوردن و حفظ قدرت همچون ارزش‌ها خود ارزش است . در یک سال گذشته در هیچ بیانیه و یا مصاحبه ای به این نامگذاری اشاره نداشته ایم .  زیرا به خوبی آگاه بودیم این اسم گذاری هیچ اصالتی ندارد و اشاره به آن، به نحوی رسمیت دادن به  اقدامات رژیم است . رسمیت دادن به آنها پیامدهای فروانی را به دنبال خواهد داشت که از جمله تایید حاکمیت آن هم با مایه گذاری از کسی چون علی که اینک حاضر نیست تا از خود دفاع کند و این البته رسم جوانمردی و پاس داشت از زحمت آن بزرگمرد که عمر خود را وقف عدالت و انسانیت نمود، نمی باشد .
اما اشاره‌ی رهبر جمهوری اسلامی بر واقعیت فوق، بر آنمان داشت تا نگاهی هر چند کوتاه به برخی واقعیات داشته باشیم تا معلوم شود حقیقت چیست . سخن از علی به میان می آورند و از سلوک حکومتی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی حرف می زنند، ما هم بر این امر احتجاج خواهیم کرد و از همین رهگذر دلیل و برهان آورده یا علت یابی خواهیم کرد . در واقع آنها تلاش می کنند با تشبث به سیره علی برای خود مشروعیت کسب کنند، ما نیز بدون این که بخواهیم غلو کرده باشیم، یا از اقتدار آنها واهمه‌ای به دل راه دهیم و یا خدای نخواسته حب و بغض های سیاسی را در قضاوت خود دخالت دهیم، صرفا با بیان پاره ای از سنت های عملی و البته بسیار واضح علی و اشاره به برخی واقعیت های اجتماعی، محکمه ای تاریخی تشکیل داده و وجدان آگاه همه‌ی انسان‌های با شرافت و عدالت جو را به داوری بخوانیم .
آری علی برای کسب قدرت و حفظ آن به هر روشی متشبث نمی شد . زیرا علی دارای مرام و مکتب بود .
ما البته علی را از منظر تاریخ شناخته ایم و نیز توقع نداریم سنت سیاسی و زمامداری او را برای امر و نمونه سازی کنیم . اما بر این باور هستیم که در مکتب سیاسی علی ارزش هایی نهفته است که آن ارزش‌ها فراتر از زمان و مکان است . اشاره به ارزش‌های حکومتی در مرام  و مکتب علی تا حدودی زیادی ما را به هدف نزدیک خواهد کرد . یکی از اندیشمندان مسلمان علی را انسان کامل می نامد . در واقع بر ارزش‌های انسانی و کمال آن ارزش‌ها در وجود علی نظر دارد . ما نیز از همین تعریف استفاده کرده و بر ارزش های انسانی که علی در پی تعریف و تحقق آن بود، توجه می دهیم . به اعتقاد ما اگر چه علی بعنوان یک مسلمان موحد، همه ی حیات خود را در گرو حقیقت مطلق، خداوند عالم و دین جدید قرار داد اما در مرام او تاکید بر انسانیت و رعایت حقوق انسان‌ها از والاترین ارزش‌ها به حساب می آمد . انسان گرایی علی نه یک مکتب صرفا تئوریک که یک مرام عملی بود . به بیان دیگر او عملا  نشان داد که تا چه اندازه برای انسان، انسانیت و ارزش های آن اهمیت قایل است . انسان گرایی و اومانیسم علی نه در جنگ و تضاد با ایدئولوژی و خداباوری او بود بلکه توافق و وحدت حقیقی در تعریف او از خدا، دین و معنویت و تاکید عملی او بر رعایت حقوق انسان‌ها و برداشت او از ارزش های انسانی وجود داشت .
 علی رعایت حقوق اقشار محروم و ضعیف را از اصول ایدئولوژی خود می دانست زیرا بر اصالت انسان باور داشت و نه بر اصالت زور، قدرت، ثروت، صنف و طبقه . علی خود را در خدمت فقرا قرار می داد و از این که به انسان فقیری کمک کند احساس لذت و شادمانی می کرد زیرا معتقد بود انسان به خودی خود شریف و
با کرامت و عزت است . اگر چه جبرهای اجتماعی و یا ظلم ستمگران او را محتاج نموده باشد . او رفع تبعیض، مبارزه با ظلم و تحقق عدالت را به این دلیل که زمینه‌ی تقویت ارزش‌های انسانی مثل آزادی، مساوات، عزت، کرامت، رشد و پیشرفت را فراهم می آورد، از اصول ایدئولوژی خود به حساب می آورد و حاضر نبود این ارزش ها را با هیچ چیز دیگر مثل قدرت، حکومت و ثروت معاوضه نماید . علی رضایت مردم را معیار و ملاک اصلی در هر امری به حساب می آورد و حاضر نبود خواست و عقیده ی خود را بر دیگران تحمیل کند . علی با اسرا و ضعفا کمال خوش رفتاری را داشت زیرا بر این باور بود که آن چه بر جای خواهد ماند، رعایت اصول انسانی آن هم در برخورد با انسان‌های اسیر و در شرایطی است که قدرت هر نوع برخورد با آنها فراهم می باشد . علی حتی در برخورد با مخالفین جدی و مسلح خود بر رعایت حقوق مخالف اصرار می ورزید . همه‌ی این ها در کنار سایر فضیلت هاست که از آن به مرام، مسلک و مکتب علی شناخته شده است . رعایت حقوق بشر، ضعفا و انسان‌ها، اصالت به ارزش های انسانی و اصول آزادی، حریت، عدالت، مساوات، برابری و نفی هر گونه ظلم، زور و تبعیض از مبانی مرام  و مکتب علی می باشد .
افلاطون اولین کسی است که برخی ارزش ها مثل عدالت را به تعریف در آورد، اما همین افلاطون که به صورت انتزاعی تعریف‌های زیادی وضع کرد به شدت طرف دار ارزش های اعتباری مثل امتیاز طبقه اشراف یا طبقه عالمان و فیلسوفان بر طبقات فرودست بود . هم او فتوا داده بود که برای کنترل جمعیت می توان نوزادان را کشت . بنابراین ارزش مرام علی نه به دلیل وضع تعریف های انتزاعی برای برابری، مساوات و یا عدالت، که به دلیل تاکید عملی او بر ارزش‌های انسانی بود . بنابراین او به دلیل این که جوهر انسانی، انسانیت و ارزش‌های وابسته به آن را بر هر چیز ترجیح می‌داد، سیره شفاف و قابل استنادی را بر جا گذاشت که به راحتی می توان خطوط آن را برجسته کرد و به عنوان حجت ارائه داد . تاکید بر چنین ارزش‌هایی است که وقتی یکی از افراد عادی جامعه علیه علی به عنوان حاکم ادعانامه ای را مطرح می کند، علی نه به رسم حاکمان و سیاست مداران آن دوران، که بر پایه ی حقوق مدنی و حقوق برابر انسان ها در دادگاهی که قاضی آن را خود گمارده است، حاضر می شود و هیچ امتیازی برای خود قائل نیست .
تاکید بر اررزش‌های انسانی در مقابل سایر ارزش‌هاست که وقتی در زمان زمامداری علی فردی خلخال از پای یک زن یهودی اما تحت زعامت و حاکمیت علی در می آورد، او به دلیل اصالتی که بر ارزش‌های انسانی مثل کرامت قائل است اعلام می کند که اگر انسانی به دلیل شنیدن این خبر بمیرد حق خواهد داشت .
علی ارزش قدرت و حکومت را با خدمت به انسان‌ها و احقاق حقوق آنها می سنجد و به وضوح اعلام می کند، قدرت و حکومت تهی از ارزش انسانی فوق به عطسه ی بزی نخواهد ارزید و هم او بود که تا زمانی که خوارج نهروان دست به ترور و آدم کشی نزدند با آنها مدارا کرد و حتی حقوق آنها از بیت المال را می پرداخت و در نهایت با تروریست ها دست به جنگ مردانه و برابر زد .
جناب آقا ی خامنه ای، رهبر محترم حکومت جمهوری اسلامی سخن از علی، عدالت علی و سال امام علی
به میان آورده و تاکید می کند علی هر روشی را برای به دست آوردن قدرت و حفظ آن تجویز نمی کردند .
ما نیز به ذکر موارد اندکی از سیره‌ی انسانی، سیاسی و حکومتی علی پرداخته ایم که مطمئن هستیم کسی در مورد آنها اختلاف ندارد . حال سخن در این است چه شباهتی بین حکومت تحت نظر علی و حاکمیت جناب آقای خامنه ای وجود دارد ؟ قبل از این که در مقام مقایسه به ذکر واقعیاتی از حکومت جناب آقای خامنه ای بپردازیم لازم است به یک واقیت مهم تاریخی در سیره‌ی حکومی علی اشاره شود تا شاهد مثال دیگری بر تایید فرمایش آقای خامنه ای مبنی بر این که علی برای رسیدن به قدرت از هر روشی استفاده نمی کرد، آورده باشیم .
همه ما نیک آگاهیم که پیامبر گرامی بر پایه‌ی تعالیم اسلامی، توافق اصحاب، یاران، مومنان و حتی توافق غیر مسلمانان و در سایه ی مجاهدت‌های فراوان یاران جامعه‌ی جدیدی بر پایه‌ی دین و مذهب تشکیل داد و یک قدرت سیاسی و حکومتی به وجود آورد . به دلیل نحوه تشکیل این جامعه و قدرت جدید، با رحلت رسول گرامی این حق کسانی بود که در موضع قدرت قرار بگیرند که بیش از دیگران به پیامبر، اسلام، جامعه دینی و حکومت مذهبی جدید خدمت کرده بودند و علی در راس آنها بود . زیرا پیش از دیگران به اسلام گرویده بود، از نزدیکان پیامبر بود، در جهاد و تحمل سختی ها بر دیگران مقدم بود و علم و آگاهی او از دین جدید بیش از دیگران بود، همه‌ی این امتیازات او را در زمره ی اولین رهبران حکومتی قرار می داد . نحوه‌ی شکل گیری قدرت جدید  نیز بر اساس قراردادهای اجتماعی نبود بلکه بر پایه ی ویژگی‌های دینی و مذهبی و با رضایت مومنان بود . در مقام مثال همچون گروهی انقلابی که با تلاش و مبارزه‌ی خود و جلب نظر دیگران قدرتی را از بین می برند و قدرت جدید را جایگزین آن کرده و افراد بر اساس لیاقت، تلاش و سر سپردگی به اصول  انقلاب در رده های  قدرت قرار می گیرند . تاکنون دیده یا شنیده نشده است که رهبران یک تحول یا انقلاب بعد از پیروزی امور را به دیگران محول کرده و خود کنار بروند یا قانونی را وضع کنند که اجازه دهد رهبران انقلابی با افراد عادی یا غیر انقلابی برای کسب قدرت به رقابت برخیزند . نوعا گروه های انقلابی تلاش می کنند با تکیه بر اقتدار جدید بر کرسی قدرت باقی بمانند و حتی المقدور قدرت را واگذار نکنند و به همین دلیل حفظ قدرت به عنوان یک اصل که سایر اصول را تحت الشعاع قرار می دهد از اوجب واجبات برای حاکمان جدید یا همان انقلابیون دیروز به حساب می آید . مطابق اصول و قواعد جامعه شناسی انقلاب ها علی می توانست سابقه و لیاقت خود را به عنوان یک حق سیاسی به حساب آورده و با تکیه بر زور و شمشیر بر مسند قدرت بنشیند . جامعه‌ی تشیع بر این عقیده است که اگر بعد از رحلت پیامبر علی بر مسند قدرت می نشست، تاریخ اسلام به کلی غیر از چیزی می بود که 1400 سال گذشته اتفاق افتاد . در واقع مطابق عقیده‌ی بسیاری از عالمان شیعه اتفاقات بعد از رحلت پیامبر آن هم در حوزه‌ی زعامت و رهبری، ضربات جبران ناپذیری بر اسلام وارد ساخته است . با همه ی این عقاید، وقایع و تفاسیر علی اما حاضر نشد با زور بر قدرت بنشیند . نه تنها روش زور را بر نگزید بلکه پذیرش مسند قدرت آن هم پس از 25 سال را صرف و صرفا به دلیل اصرار و بیعت مومنین پذیرفت و در هیچ جایی نیز نفرمود که حفظ قدرت از اوجب واجبات است ! علی هم قادر بود با تشکیل یک گروه انقلابی از اصحاب و یاران علیه خلفای زمان قیام کند و با تکیه بر این توجیهات که علی الاصول زمامداران و سیاستمداران بر آن تکیه می کنند، قدرت و حکومت را دست بگیرد . به بیان دیگر علی برای قدرت، حکومت و زعامت، آن اصالتی را که بسیاری از انقلابیون و زمامداران قائل هستند که برای حفظ آن در یک شب هزاران اسیر و زندانی را به جوخه های اعدام دسته جمعی می سپارند، قائل نبود . زیرا قدرت، حکومت و نظام سیاسی را مقدس الهی به حساب نمی آورد که در پای آن هر ارزش انسانی را ذبح نماید . علی پیش از آن که برای قدرت، حکومت و نظام سیاسی ارزش و اصالت قائل باشد برای انسانیت، ارزش های انسانی و حقوق مردم اصالت قائل بود .
آیا حکومتی که در ایران به نام علی برقرار شد این سیره را در پیش روی خود قرار داد ؟ من از درون نظام حرف خواهم زد و به سراغ مواردی نمی روم که بگوبند حرف دشمن است . مطابق آن چه منتظری در خاطرات خود گفته است، در سال 1367 و در یک شب بیش از چند هزار نفر به جوخه های اعدام فرستاده می شوند . گفته می شود در بین این پسران و دختران اعدامی، صدها تن از آنها دوران محکومیت خود را گذرانیده بودند و قرار بود آزاد شوند . آیا علی برای حفظ قدرت حاضر شد اسرا و زندانیان خود را بکشد ؟ همچنین مطابق اظهارات آقای منتظری که در آن زمان قائم مقام رهبری بودند، مخالفین به صورت گسترده شکنجه می شدند که انسان از ذکر آنها شرم دارد . آیا علی شکنجه گاه داشت ؟
جناب آقای خامنه ای،
ممکن است گفته شود منتظری برای دشمن خوراک درست کرده و یا گول گروهک ها را خورده است ولی من هرگز فراموش نمی کنم که در دوران حاکمیت مطلق خط امام دو نفر ایستادگی کردند . یک نفر منتظری بود و نفر دوم حضرت عالی . فرق شما با منتظری این بود که او خارج از حوزه مسئولیت بود و نمی خواست حکومت کند و به همین دلیل قائم مقامی را فدای حقیقت کرده و خانه نشین شد . به خوبی سال های قبل از سال 1368 را به یاد می آورم که هیچ کس جرأت مخالفت با امام و خط امام را نداشت و این منتظری بود که با صراحت نظرات انتقادی و دلسوزانه‌ی خود را بیان می کرد .
جناب آقای خامنه ای،
شما آن دوران را به خوبی به یاد دارید و شاهد بودید که اینجانب و دوستان مان به دلیل مخالفت با استبداد خط امامی‌ها در دانشگاه چه فشارهایی را تحمل می کرده، اما تسلیم آنها نشدیم . هرگز فراموش نمی کنم وقتی منتظری را بر کنار کردند چه یأس و تردیدی بر ما غالب شد، اما به احترام امام و به خاطر مصلحت نظام و انقلاب سکوت کردیم . همان سکوتی را که در قبال پذیرش آن چنانی قطع نامه 598 بر خود واجب دانستیم . آیا به راستی شما خود دوران ظلم و ستم خط امامی ها را فراموش کردید ؟ آیا پرده دری های آنان برای شما درس عبرت نشد ؟
اینجانب حتی این نظر را قبول ندارد که بعد از فتح خرمشهر می بایست جنگ به اتمام می رسید . نه به این دلیل که دیکتاتور عراق دو برادرم، ده ها تن از دوستانم و هزاران تن از هموطنانم را به شهادت رسانیده و ایران را ویران کرد . نه، من انتقام جویی را نمی پسندم و بلکه به دلایل اصولی فراوان بر عقیده فوق هستم . زمانی که دیکتاتور عراق اعلام کرد حاضر است آتش بس کند، من به عنوان یک بسیجی و متخصص در خنثی سازی مین ( تخریب چی ) در جبهه های غرب کشور بودم . از نزدیک حیله‌ی دیکتاتور عراق را لمس می کردم . او از دشت ها عقب نشینی کرده بود و در ارتفاعات مهمی مثل بمو سنگر گرفته بود و تلاش می کرد با فرسایشی کردن جنگ از ایران امتیاز بگیرد . کما این که بعد از اتمام جنگ با ایران به کویت حمله کرد و این مار زخم خورده چنان چه جان بگیرد بار دیگر آتشی خواهد افروخت و ای کاش قدرت های بزرگ جهانی از او حمایت نکرده بودند و می گذاشتند سر او را بر سنگ می کوبیدیم و برای همیشه مردم منطقه و عراق از شر او راحت می شدند . اما منافع قدرت های جهانی ایجاب نمی کرد . منظور این که من و میلیون‌ها نفر مثل من اگر از جنگ دفاع کنیم از اعدام و شکنجه اعلام برائت کرده و اعلام می کنیم کسانی که به اعدام و شکنجه مخالفین پرداختند به اعتقاد، صداقت و آرمان میلیون ها مثل من خیانت کردند . علی کجا و اعدام و شکنجه کجا ؟!؟!؟!
اجازه بدهید راه دور نرویم و باز از حوادث نزدیک سخن بگویم .
جناب آقای خامنه ای،
خاطرات دوران مبارزه‌ی شما در زمان ستم شاهی را مطالعه می کردم . در قسمتی از آن به دوران اسارت خود در زندان معروف به کمیته مشترک ضد خرابکاری و به این واقعیت تلخ که تا انسان خود گرفتار این زندان نشود نمی فهمد در آنجا چه خبر است، اشاره کرده بودید . درست گفتید . من همراه بانزدیک ترین دوستان و صدها دانشجو و مبارز سیاسی نیز گرفتار این جهنم شدیم و اما نه در دوران ستم شاهی بلکه در سال 1378 و در دوران حکومت تحت ولایت و سرپرستی جناب عالی !!!
جناب آقای خامنه ای،
آیا به راستی اگر در همان روزگاری که در سلول های انفرادی شکنجه گاه کمیته مشترک ضد خرابکاری     ( بازداشتگاه توحید شما ) لحظه ها همچون سال بر شما می گذشت، ندای غریبی به شما می گفت روزگاری خواهد آمد که شما حاکم می شوید و برای حفظ قدرت خود مخالفین را به همین روزگار دچار خواهید کرد که امروز خود گرفتار آن هستید، بر خود نمی لرزیدید ؟ و در آن لحظه از خدا چه چیزی طلب می کردید ؟ آری جناب آقای خامنه ای این‌ها افسانه نیست، واقعیت دارد . من اگر چه قبل از آن هم زندانی و بازداشت شده بودم - از سال 1374 تا سال 1378 - اما در 27 تیر ماه 1378 و بعد از حادثه‌ی 18 تیر ماه 1378 که از زندان اوین به بازداشتگاه توحید شما - کمیته مشترک ضد خرابکاری شاه - منتقل شدم، چشمان خود را به خوبی باز کردم و دیدم که در سلولی محبوسم که جز دیوار و آهن چیزی نمی بینم . با خود می اندیشیدم که مگر من جانی و دیوانه هستم که این گونه باید زنجیر شوم ؟ باور کنید نا خود آگاه دوران جبهه و جنگ به خاطرم آمد و سنگرها در تپه دوقلو، شرهانی، چنانه، فکه، سر پل ذهاب، قله دالونه، آبادان و ... ؟ عجب، از سنگر دفاع مقدس، شهید و جانبازی تا زندان اوین، بازداشتگاه توحید، سلول انفرادی، دیوار، میله آهنی و درب های قفل و زنجیر شده ؟!؟!؟! ای کاش موضوع به اینجا ختم می شد . از صبح روز بعد شکنجه‌ی روحی شروع شد . سلول من در بند 100 بود و من در   سلول 101 بودم . این سلول را به گونه ای انتخاب کرده بودند که من در کنار اتاق پتو یا شکنجه قرار بگیرم . سه روز در این وضعیت بودم و فریادهای دل خراش دانشجویان که زیر شکنجه فریاد می زدند، اما فریاد رس کجاست ؟!؟!؟! خدا می داند این سه روز بر من روزگاری گذشته که هر لحظه اش برابری می کرد با تمام دورانی که در بحبوحه عملیات ها زیر آتش سنگین دشمن قرار می گرفتیم . بعد از سه روز من را به سلول انفرادی 204 در بند 200 منتقل کردند . بند 200 به بند روانی ها معروف بود . در واقع اگر می خواستند کسی را روانی کنند به این بند منتقل می کردند . بله جناب آقای خامنه ای، نیروهای تحت حکومت و ولایت حضرت عالی که ولایت علی می خواندنش در بازداشتگاه توحید جهنمی بر پا کرده بودند که با بهشت معاویه برابری می کرد ؟!؟!؟! 9 روز در این سلول بودم و روز و شب صدای ضجه‌ی دانشجویان از سلول های کناری بر مغزم فرود می آمد و همچون سوزن بر همه وجودم می نشست . صدای فریاد کسانی که روز و شب شکنجه می شدند، لحظه ای قطع نمی شد . بارها و بارها از خدا طلب مرگ می کردم . حتی صدای موتور برق که شکنجه گرها در زمان شکنجه دانشجویان روشن می کردند نیز موجب نمی شد فریاد بچه ها در گوش نپیچد . روز دوازدهم بازجو به سراغم آمد . او خبر از دستگیری وسیع دوستانم داد تا بلکه روحیه ی من را بشکند . زیرا این دوازده روز سلول انفرادی، فریاد، ضجه و دلهره تأثیری در اراده ام نگذاشته بود تا از گذشته ام توبه کنم و به      نیروهای ولایت بپیوندم ؟!؟!؟! در اولین برخورد به او اعتراض کردم -  او و بازجوی دیگر قبل از این که به بازداشتگاه توحید منتقل شوم در بند 209 زندان اوین به مدت 20 روز با چشمان بسته بازجویی ام کرده بودند و به خوبی من را می شناختند و اتهام من را درج بیانیه ساختار سیاسی در نشریه هویت خویش عنوان کرده بودند . - و گفتم عجب بهشتی در زیر زمین بر پا کرده اید و بچه های مردم را شکنجه می کنید ؟!؟!؟ همان شب من را به بند 400 منتقل کردند تا بلکه صدایی نشنوم – که البته می شنیدم . – و این وضع تا 100 روز بعد ادامه یافت . جناب آقای خامنه ای، بازجویی های طولانی با چشمان بسته و  از ساعت 10 شب تا 4 صبح، نه یک روز و دو روز که چند هفته . اما خوب است داستان بازجویی آخری را بنویسم . بعد از این که شکنجه گرها از هر روشی برای شکستن من استفاده کردند و موفق نشدند، یک روز صبح دو نفر زندان بان خشن که یکی را بچه ها ابا یزید می نامیدند و دیگری را تمساح، به بند 400 فرستادند، آنها از اول صبح مراقب اتاق من بودند، دائما از سوراخ درب اتاق اینجانب را زیر نظر داشتند و فهمیدم برنامه ای دارند . تمساح درب اتاق را باز کرد و با چهره کریه وارد اتاق شده و پرسید چرا صبحانه ات را نخوردی ؟ گفتم میل ندارم . گفت فکر اعتصاب غذا به سرت نزند . زیرا ما دستگاه هایی داریم که به زور غذا را در حلقت خواهد ریخت . پوزخندی زدم و بی اعتنا به او به نماز ایستادم . مدتی نگذشت که ابا یزید برگ بازجویی را از دریچه به درون داد و خواست که آن را پر کنم . جالب بود پس از روزها بازجویی در زندان اوین و بازداشتگاه توحید که بالغ بر 500 صفحه مطلب نوشته بودم، آخرین بازجویی بدون بازجو در سلول انجام می گرفت که آخرین بازجویی هم بود . در برگ بازجویی آورده بود، گزارش رسیده است که در زمانی که در جبهه های غرب بودی در مسیر برگشت به وسیله ی پاترول سپاه که تو راننده اش بودی، یک نفر را کشته، خاک کرده و اسلحه ها را قاچاق کرده و به کردها فروخته ای ؟ من که نه راننده بودم و نه ماشین سپاه را سوار شده بودم و یک بسیجی ساده با یک سیم چین، سر نیزه و کلاش بودم، فهمیدم که می خواهند قتل و قاچاق به گردنم انداخته و احیانا اعدامم کنند . در عین حال دریافتم  در هدف خود از این که من را بشکنند، ناکام مانده اند . در جواب آنها نوشتم که از شما به خدا پناه می برم و حق خود می دانم که از شما شکایت کنم . نوشته را در کنار درب گذاشته و باز به نماز ایستادم . بعد از   چند ساعت تمساح برای بردن برگه‌ی بازجویی به اتاقم آمد و گفت چقدر کم نوشته ای ؟ در جواب گفتم جمله‌ی دیگری می خواستم بنویسم اما قلم یاری نکرد . پرسید چه چیز می خواستی بنویسی و در حالی که از خونسردی بیش از حد من صورت گنده اش قرمز شده بود با عصبانیت منتظر شنیدن پاسخ ماند . گفتم خواستم بنویسم : لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار . آری جناب آقای خامنه ای، او فهمید که من جوانمردانه و علی وار در مقابل ظلم آن نا مردمان ایستاده ام و در حالی که نمی توانست عصبانیت خود را مخفی کند، اینجانب را نصیحت کرد و شکست خود را نیز تأیید نمود . آنها فهمیدند که نمی توانند با زور، زندان و شکنجه پیروان واقعی علی را تسلیم مطامع خود کنند .
گفتم که در دوران 110 روزی که در شکنجه گاه توحید بودم شب و روز فریادهای دانشجویان بر وجودم   می نشست .اجازه می خواهم داستان شکنجه شدن یکی و فقط یکی از آنها را که به حکم بی دادگاه انقلاب اسلامی به دست شکنجه گرهای وزارت اطلاعات افتاد و هنوز در زندان است برای شما بازگو کنم تا معنا و مفهوم عدالت و پیروی از علی واضح تر شود . این فرد محمد رضا کثرانی است . در سه روز اول که در سلول 101 بودم صدای بازجو را می شنیدم که از او می خواست مصاحبه کند . او التماس می کرد و می گفت من مصاحبه نمی کنم  - شاید روز سه شنبه یا چهار شنبه 28 یا 29 تیر ماه 1378 بود . – او می گفت من مریض هستم اما شکنجه گر او را رها نمی کرد . بعد از مدتی  فریاد های محمد رضا بلند شد و این در حالی بود که پتو در دهان او قرار داده بودند که به دلیل شدت درد و شکنجه زبان خود را با دندان قطع نکند . پس از مدتی صدای شکنجه گر را می شنیدم که می گفت محمد خره آدم شدی ؟ بعدا محمد رضا را در بند عمومی اوین دیدم . احمد باطبی هم بود . باطبی می گفت برای شکنجه من، بردندم پیش کثرانی که با کابل بر کف پای او می زدند . کثرانی تعریف می کرد آن قدر بر کف پاهایم زدند که خون جاری شد . او تعریف می کرد پدر و مادرم را به بازداشتگاه توحید آوردند و لباس هایم را به آنها دادند و گفتند که پسرتان فردا اعدام می شود و من در سلول صدای آنها را می شنیدم . ( استفاده از شیوه خاص برای شکنجه روحی ) هر روز پشت سلول من می آمدند و می گفتند این فردا   اعدام می شود . او تعریف می کرد برای چند ساعت او را روی یک صندلی نشاندند به انتظار اعدام او و ...
جناب آقای خامنه ای،
به راستی کثراتی چه کرده است ؟ کثرانی ها چه کرده بودند ؟ او الان در بند 3  زندان اوین است . روز اول عید تلفن منزل ما زنگ زد . گوشی را برداشتم مادر محمد رضا بود . خحالت کشیدم . من باید به او       زنگ می زدم . باید به خدمت آنها می رفتم . اصلا من باید زندان باشم نه محمد رضا . بعد از این که عید را تبریک گفت، فرمودند کثرانی می خواهد با شما صحبت کند . اول خیال کردم محمد رضا به مرخصی آمده است . گویا ایام عید به زندانی ها مرخصی می دهند ولی من می دانستم که به دانشجوها مرخصی  نداده اند . بله، کثرانی بود اما نه محمد رضا بلکه پدر او . محمد رضا تک فرزند است، پدرش به دلیل همین فشارها سکته کرد . برای اولین بار بود که تلفنی با من صحبت می کرد تا از حال او پرسیدم فریاد گریه اش در گوشم پیچید . خودم را منترل کردم . الان نیز که این جملات را می نویسم بغض گلویم را می فشارد . پس از پایان تلفن تصمیم گرفتم این نامه را بنویسم...
آری جناب آقای خامنه ای،
علی شکنحه گاه نداشت و این البته جزئی است از 20 سال شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی ! داستان زندان، زندانی و شکنحه هنوز پایان نپذیرفته است . من خود سال 1379 به مدت نزدیک به سه ماه -83 روز- به حکم قاضی شعبه 26 بیدادگاه انقلاب اسلامی در شکنجه گاه 209 وزارت اطلاعات واقع در زندان اوین بودم . البته برخورد قاضی و بازجو در این دوران قابل مقایسه با بازداشتگاه توحید نبود. اما قبول کنید 83 روز انفرادی، بازجویی با چشمان بسته، فشار روحی آن هم بدون این که جرمی مرتکب شده باشی، سخت است . می گویند علی سلول انفردای و این گونه دادگاه‌ها و بازجوها نداشت .
جناب اقای خامنه ای،
عزت الله سحابی بیش از 70 سال سن دارد . از شما و آقای هاشمی رفسنجانی بزرگ تر است . این فرد در دوران ستم شاهی بیش از 12 سال در زندان بوده است . او به واقع یک انقلابی است اما بیدادگاه انقلاب اسلامی که به نام انقلاب اسلامی بر پا شده است این پیرمرد را مدت‌هاست که زیر بازجویی، در سلول انفرادی و در یک جای نامعلوم تحت فشار قرار داده است . از سحابی چه می خواهید ؟ بر فرض که این مرد شریف تحت فشار اعتراف کند که از طریق نشریه، جلسه و سخنرانی در صدد بر اندازی قدرت و حکومت شما بوده است، آیا براندازی با سخن، قلم، زبان و جلسه ممکن است ؟ جنابعالی علیه مطبوعات و مخالفین سخنرانی می کنید، دادگاه انقلاب اسلامی، دادگستری و قوه قضاییه اقدام به توقیف، بگیر و ببند می کنند و شما قوه ی قضاییه را حمایت می کنید . آیا این روند نتیجه بخش خواهد بود ؟ آیا علی با مخالفین خود این گونه برخورد می کرد ؟ در دعوای بین یک مدعی عادی علیه علی که حاکم بود، قاضی علی آن قدر استقلال داشت و عادل بود که وقتی علی را با کنیه ( لقب) خواند و گفت یا ابوالحسن و مدعی را به نام خواند، علی به قاضی اعتراض کرد و گفت تو از عدالت خارج شدی ولی دستگاه قضایی تحت امر شما به دستور شما وظیفه برخورد با مخالفین شما را دارد، آیا این عدالت است ؟ قاضی دادگاه انقلاب بارها و بارها به خود من می گفت ما مشروعیت خود را از ولایت داریم و قبل از آن که قاضی باشیم مدافع ولایت و رهبری هستیم، آیا به نظر شما چنین قوه قضاییه و جنین قاضی ای می تواند در منازعه‌ی بین حکومت و مخالفین مستقل، بی طرف و عادل باشد ؟ آیا به نظر شما این مشکل تر است که حاکم باشی مثل علی و تلاش کنی مبانی انصاف، بی طرفی و عدالت رعایت شود و لو این که حکومت فدا شود یا این که یک نیروی سرکوب برای خفه کردن مخالفین ترتیب دهی و اصول عدالت، بی طرفی و انصاف را فدای قدرت سازید ؟ بارها با خود می اندیشیدم که اگر مسلم در منزل هانی ابن عروه، عبید الله زیاد را ترور نمی کرد، فاحعه کربلا هم پیش نمی آمد . اما این را می فهمم، آن چه مسلم و حسین را پیشوای آزادگان کرد نه زور شمشیر آنها که حقانیت و تاکید آنها بر اصول انسانی بود . آنها خود را فدای اصول انسانی کردند نه این که اصول انسانیت را فدای قدرت خود سازند .
 شما خود بهتر می دانید که امروز بیش از 90 درصد مردم ایران با عملکرد نیروهای تحت ولایت حضرتعالی و اعمال خود شما مخالف هستند و نیازی به براندازی ندارند . واقعیت این است که تمام تلاش ما بر این بوده که شرایطی به وجود آید تا مردم بتوانند یک رفراندم آزاد، حکومت و ساختار مورد نظر خود را انتخاب کنند، آیا این براندازی است ؟ اگر این براندازی است و به تعبیر شما در دانشگاه امیرکبیر محاربه با خدا، پس آن نظر امام چه می شود که در اول انقلاب فرمودند : میزان رای ملت است ! اگر به واسطه ی عملکرد دستگاه‌های تحت سرپرستی و حکومتی شما، دانشجویان و جوانان به سوی نظرات مخالفین رفته و از آنها استقبال کردند، باید مخالفین را به براندازی متهم کرد و دستور سرکوب آنها را صادر نمود ؟
جنابعالی بارها و بارها تاکید کرده اید که در جمهوری اسلامی سه قوه زیر نظر رهبری هستند . این سخن درستی است زیرا در بازنگری قانون اساسی این تغییر همراه با تغییرات مهم دیگر به وجود آمد، بنابراین   نمی توان معتقد بود که در مقام پاسخگویی و انجام وظیفه سه قوه زیر نظر رهبری باشند اما رهبر پاسخگوی اقدامات سه گانه حاکمیت نباشد . در واقع خوب و بد اعمال آنها به حساب شما نوشته می شود و حضرتعالی نمی توانید فراتر از قانون و پاسخگویی باشید . کما این که پیامبر خدا در چهارچوب اقدامات خود باید پاسخگو باشد . در چهارچوب وحی پاسخگوی خدا و در چهارچوب اقدامات اجتماعی پاسخگوی مردم . با توجه به اصل فوق و تاکید بر سیره حکومتی علی این مساله مطرح می شود که علی در مقابل آن خبر که شنید خلخال از پای یک زن یهودی در آوردند، آن واکنش را از خود نشان داد . اما شما در مقابل ترورهای وزارت اطلاعات و حمله به کوی دانشگاه چه کردید ؟ شما به خوبی می دانید که ترورهایی که توسط    وزارت اطلاعات حکومت شما به وقوع پیوست محدود به 4 عدد نبود و می دانید چه مقام‌هایی در این امور دخالت داشتند زیرا همه ی این امور از کانال وزرای وقت اطلاعات یعنی فلاحیان و دری نجف آبادی می گذشت . به نظر من اگر بخواهیم با منطق علی به این مساله نگاه کنیم باید باور کنیم علی پیش از هر کس با مسئولین درجه‌ی اول برخورد می کرد . او به جای این که به سراغ تیم عملیات برود به سراغ کسانی می رفت که با جنایت‌های هولناک خود اصول انسانیت را زیر پا گذاشته، اصول انقلاب و دین را مخدوش کرده اند . علی در برخورد با کارگزاران اصلی خود چنان شدت عملی نشان داد که فکر تخلف از ذهن آنها نگذرد . علی این منطق را قبول نداشت که برای حفظ قدرت اگر مخالفین یا دشمن بی خطر  کشته شود، نمی بایست نیروهای خودی یا طرفداران خود را تنبیه کرد، زیرا حفظ قدرت و نظام از اوجب واجبات است ! علی می گفت خود اصول معنویت و انسانیت از اوجب واجبات است و به همین دلیل دین، معنویت و انسانیت را فدای قدرت و حکومت خود نکرد . آن هم حکومتی که شما خود را در آخرین خطبه های نماز جمعه سال 1379 صد در صد اسلامی اش خواندید . با کمال تأسف فلاحیان و سایر  آدمکش‌ها طلبکارانه و آزاد می چرخند و دری نجف آبادی از سوی شما به پست دیگری منتقل می شود !
در حادثه ی کوی دانشگاه چه شد ؟ منطق علی که بر پایه‌ی اصول انسانی است این گونه حکم می کند که لازم است به ریشه ی اعتراض دانشجویان رسیدگی شود و عاملان حمله به دانشجویان به اشد مجازات برسند، زیرا از قدرت سو لستفاده کرده و به جان شهروندان افتاده اند اما منطق حفظ قدرت ایجاب می کند دانشجویان و مردم معترض به اشد مجازات برسند تا دیگر هوس اعتراض علیه حاکمیت را نداشته باشند و نیروهای خودی به نحوی از دار مکافات رهانیده شوند و این گونه هم شد !
جناب آقای خامنه ای، شما سخن از علی، عدالت و حکومت عدل به میان می آورید در حالی که  نیروهای طرفدار شما که به تعبیر وزیر وقت اطلاعات، جناب آقای یونسی از روحانیون، سپاه، بسیج و اطلاعات نیز در آنها هستند ( و البته بنا به تأکید ایشان جدا از سازمان تشکیلات خود ) با پنجه بوکس, زنجیر و چاقو به جان مخالفین، جوانان و دانشجویان معترض افتاده و در حادثه ی 18 تیر ماه با چاقو در پشت یک دانشجو نوشتند . 18 تیر که پرونده‌ی آن موجود است . به راستی چه شباهتی میان این جماعت و یاران علی وجود دارد و کدام اراده از آنها جلوگیری کرده است ؟ من خود بارها مورد هجوم این جماعت قرار گرفته ام . البته منطق قدرت ایجاب می کند مخالفین را از هر طریق ممکن سرکوب کرد زیرا حفظ نظام و قدرت از اوجب واجبات محسوب می شود که البته این منطق در نقطه مقابل منطق علی و جبهه‌ی او قرار دارد .
جناب آقای خامنه ای،
جنابعالی سخن از عدل علی به میان می آورید در صورتی که من خود از نزدیک در جریان افشای اختلاس 123 میلیارد تومانی در سال 1373 قرار داشتم و نقش محسن رفیق دوست، نماینده حضرت عالی در بنیاد مستضعفان در این ماجرا را افشا کردم و جناب محسنی اژه ای در صدد احضار او به دادگاه بود اما شما با تأیید مجدد محسن رفیق دوست مانع از این اقدام دادگاه شدید و من در آنجا تباین تصمیمات شما را با سیره علی را به وضوح دریافتم، اما به دلایلی چیزی نگفتم .
جناب اقای خامنه ای،
بنیاد مستضعفان و جانبازان عظیم ترین بنیاد مالی در این کشور است که مطابق قانون اساسی باید زیر نظر حکومت اسلامی باشد و در شرح وظایف و اختیارات رهبری هیچ نامی از تصدی این گونه بنیادها توسط رهبری به میان نیامده است . اما این بنیاد و سایر بنیادها بدون این که به دولت پاسخگو باشند به صورت فردی، مستقیما زیر نظر حضرت عالی اداره می شوند . هیچ فرد و مقامی نیز جرأت طرح این موضوع را ندارد . آیا این مسأله با سنت حکومت علی سازگار است ؟ به راستی درآمدهای این بنیاد و هزینه های بیت رهبری و نهادهای وابسته به آن چگونه است ؟ آیا ملت حق ندارد از این امور سوال کند ؟
جناب آقای خامنه ای،
واقعیت این است که این جانب به دلیل ارتباطی که با خانواده های شهدا، جانبازان، ایثارگران، جوانان، دانشجویان، سیاسیون و سایر افراد و اقشار جامعه دارم، شاهد هستم به دلیل تناقض آشکار بین حکومت جنابعالی و حکومت علی و بلکه تناقض آشکار با اصول همین قانون اساسی و اصول حقوق بشر و مسایل دیگر که از ذکر آن خودداری می ورزم، تردید جدی به اصول انقلاب، نظام و بلکه اسلام در اذهان آنها به وجود آمده است . من نمی دانم اطرافیان، دوستان و کارگزاران جنابعالی چه تصویری از جامعه برای شما ارائه کرده اند ؟ البته به یاد دارم که در سال‌های قبل و در دهه‌ی 60 که جلساتی در حضور جنابعالی برگزار می شد همواره این تحلیل را به دانشجویان ارائه می دادید که 80 درصد از مردم کسانی هستند که نیاز است روی آنها کار شود و فقط 20 درصد هستند که فعال بوده و دیگران را تحت تأثیر می گذارند . واقعیتی است شاید بخش فعال جامعه بیش از 20 درصد نباشد، اما این مسأله وقتی واقعیت دارد که رابطه‌ی زور بر قرار نباشد . مطمئن هستم امروز بیش از 90 درصد از مردم خواهان این هستند که حکومت مورد نظر خود را آزادانه انتخاب کنند . این ها اگر در هیچ چیزی توافق نداشته باشند در مخالفت با وضع موجود   توافق دارند . زندان، شکنجه و بلکه اعدام نیز نمی تواند از این موج جلوگیری کند . باید تسلیم خواست عموم مردم بود . به یاد دارم که جنابعالی از روحانیون مبارز و روشن فکر قبل و بعد از انقلاب بودید و به همین دلیل پس از انقلاب دانشجویان مسلمان بیش از هر کس از دکتر شریعتی و جنابعالی استقبال می کردند . شما خود طعم تلخ زندان، شکنجه و ظلم را چشیده اید . من برای طرفداران شما احترام قائل هستم، معتقدم بخشی از طرفداران شما از روی عقیده و عشق به عدالت و انقلاب حاضر به جان نثاری برای شما هستند اما باید بپذیریم که این‌ها به یک درصد جامعه نخواهند رسید . مهم این است که بیش از 90 درصد جامعه شرایط دیگری را خواهان هستند و با پرونده سازی علیه امثال سحابی، یا بستن مطبوعات، یا زندانی کردن دانشجویان و یا زور نیروهای نظامی و انتظامی می توان برای مدتی قدرت را حفظ کرد اما اصول فراوان و ارزشمندی را فدای این مصلحت اندیشی خواهد شد . به باور اینجانب روحانیون روشن فکر و مبارز قبل از انقلاب حاضر نخواهند شد با هر قیمتی بر سر قدرت بمانند و این نکته ایست که از آخرین خطبه نماز جمعه شما دریافتم .
البته باند مافیای قدرت که در این 20 سال از طریق خود، خانواده و دوستان‌شان ثروت و قدرت فراوانی بر هم زده است حاضر است هزاران انسان را از دم تیغ بگذراند اما قدرت را از دست ندهد . روحانیون آزاده و روشن فکر که سخن از علی و عدالت به میان می آورند، به دنبال ارزش های انسانی و الهی هستند . از این افراد و لو این که در بالاترین پست قرار داشته باشند توقع این است که مردم را در خواست و انتخاب خود آزاد گذاشته و نام نیکی برای خود باقی بگذارند .
مسلما مردم ایران قدردان این روحانیون و اصول معنویت، مذهب و انسانیت خواهند بود و با انتخاب خود رفاه، امنیت، معنویت، عدالت و توسعه همه جانبه را تجربه خواهند کرد . این ملت ثابت کرده است قدردان انسان های نیک اندیش است و در هیچ شرایطی حاضر نخواهد بود استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و منافع ملی خود دست بر دارد .
آن گونه که از تجمعات، اعتراضات و فکار عمومی به دست می آید، ملت ایران تصمیم گرفته است سرنوشت خود را در دست بگیرد و در این زمینه جوانان، دانشجویان و جنبش دانشجویی، زنان و کارگران پیش قدم شده اند . امید است همه‌ی کسانی که دل در گرو آزادی، استقلال و پیشرفت این ملت و کشور را دارند، مردم را در این مسیر کمک کنند و اجازه ندهند جدال های داخلی زمینه سو استفاده قدرت های خارجی را فراهم سازد .
به امید آزادی و بهروزی ملت ایران

زنده باد آزادی – بر قرار باد دموکراسی – گسسته باد زنجیر استبداد
حشمت اله طبرزدی      
دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران
01/01/1380 – تهران / ایران 

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

ما و اروپا


این نوشته باعث گردید که فتوای قتل رفیق تقی توسط آیت الله فاضل لنکرانی با اشاره رژیم تهران و تقاضای نوکران دست پرورده رژیم که شهروندان جمهوری آذربایجان و ساکن قم می باشند و باز هم با توصیه رژیم تهران در طرح آن تقاضا ، صورت پذیرد . بهانه صدور فتوای قتل رفیق تقی این است که نوشته وی حاوی توهین به حضرت محمد می باشد . اطمینان قاطع دارم که اگراین مقاله بدون ذکر آن جمله توهین آمیز به حضرت محمد منتشر میشد ، نمی توانست مانع از صدور فتوای قتل رفیق تقی گردد . چون ماجرای این قتل در کنار سایراغتشاشاتی که رژیم تهران در داخل جمهوری آزربایجان ( آزربایجان شمالی) به وجود می آورد ، در مجموع برنامه های طرح ریزی شده رژیم تهران برای برهم زدن آرامش و امنیت در داخل کشور آزربایجان با هدف به مسند قدرت نشاندن عوامل فریب خورده اش در جمهوری آزربایجان می باشد . قتل رفیق تقی و ماجراهایی از این دست ( چه قبل و چه بعد ازاین حادثه ) هدف رژیم تهران نیست ، چنین حوادثی زمینه سازی و جاده سازی رژیم تهران برای رسیدن به هدفش که همانا محو و نابودی آزربایجان ( در دو سوی ارس) است ، می باشد . به این علت اعتقاد دارم فتوای قتل رفیق تقی نه یک فتوای دینی بلکه فتوای سیاسی است .
جمهوری آزربایجان با همه مشکلات اش در بیخ گوش رژیم تهران و با سیستم سیاسی لائیک به حیات خود ادامه می دهد و با گذشت زمان هر چه بیشترنمونه ومنبع الهام ملت آزربایجان جنوبی برای کسب استقلال و آزادی خویش میشود . ساختار لائیک جمهوری آزربایجان برای ملت آزربایجان جنوبی که از اسلام سیاسی و ایدئولوژیک رژیم تهران دلزده و متنفر شده اند ، بسیار جذاب می نماید ، به این علت است که رژیم تهران ساختار لائیک جمهوری آزربایجان را نشانه میرود و اندیشمندانی همچون رفیق تقی که مدافع چنین ساختاری اند ، دچار غضب و فتوای سیاسی رژیم تهران میگردند .
در ترجمه نوشته رفیق تقی کوشیدم که مطالب را به طور دقیق و درست و عاری از هرگونه اشتباه و تغلیط به خوانندگان گرامی عرضه کنم . به زیبایی ترجمه نیاندیشیدم ، چونکه قطعا چنین دغدغه ای ندارم . زبان فارسی برای من چیزی در حد وسیله ارتباطی به شمار میرود و اینک ترجمه مقاله :

ما و اروپا

مولف : رفیق تقی
مترجم : حسن رنجبری
از سری مقالات پژوهشی شرق – غرب
اروپا نه فقط به عنوان یک اقلیم جغرافیایی ، بلکه همچون سرزمین اخلاق و معنویات انسان را همیشه به تفکر و اندیشه وا داشته است . ارزشهای اروپایی در حقیقت دست آورد کل بشریت به شمار میرود و اصلا نباید موجب تکبر و خود بزرگ بینی اروپائیان بشود . اما متاسفانه این نخوت و خودبزرگ انگاری هر از گاهی خودش را نشان میدهد ، حتی به صورت متجسم و در پیکر فاشیسم و یا ملت جنگ طلب مهاجم نمایان میگردد .
البته ، فاشیسم گناه نابخشودنی اروپا است .
اندیشه های آزادی خواهانه و انسانگرایانه در اروپا به عرصه ظهور رسیده اند و فقط در اروپا به طور واقعی جنبه عملی به خود گرفته اند . انطباق و همسانی آموزه های معنوی اروپا با این اندیشه ها باعث شده است که مسیحیت در اروپا استقرار بیابد . هیچ دین دیگری نمی تواند در اروپا مستقر گردد و گسترش یابد . اروپا هیچ وقت اندیشه های انسانگرایانه دروغین ادیان دیگر و من جمله دین اسلام را قبول نکرده و نمی کند .اخلاق در اسلام چیزی جز فریبکاری و ریاکاری نیست ، انسانگرایی مورد ادعای آن قابل باورنیست . معیارهای انسانگرایی اسلام حتی تاب مقاومت در برابر انتقادهای ماتریالیسم دیالکتیک ازبر کرده مان را نیز ندارد . اسلام نوعی از استبداد شرقی است و فقط می تواند یکی از صورتعدیل یافته استبداد به شمار رود . اسلام در اروپا هیچ وقت به امر الزام آورمعنوی تبدیل نمی شود و قادر به این کار نیست . با اینکه اسلام را همچون تابوتی بر روی شانه های امپراتوری عثمانی در سرتاسر اروپا گردانیدند ، اما جایی برای گذاشتن آن پیدا نکردند و دوباره آن را به شرق آورده و رو به قبله نهادند . کسی که حضرت عیسی را پرستش میکند کوچکترین توجه و رغبتی به حضرت محمد نشان نمی دهد ( 1 ) . حضرت محمد پیامبر و پدر فتواهای جنگ و جدال در مقایسه با حضرت عیسی ، تنها ، موجودی رعب آور و ترسناک است . اسلام در اروپا فقط و فقط با گامهای بسیار آهسته و کوچک میتواند گسترش یابد . شاید وجود داشته باشد کشوری که در آنجا اسلام معرف و نشانگر تروریست ها و یا تک تک اشخاص فیزیکی باشد .
اروپا شانس و فرصت از دست رفته شرق است . شرق نتوانست و یا نخواست که اندیشه آزادی انسان را درک کند . مسئله آزادی انسان به عنوان یک مشکل لاینحل در آخر فهرست مشکلات حل نشده شرق قرار دارد . به انسانی که آزادیهای اجتماعی او در شرق از دستش گرفته شده است ، خوشبختیهایی غیر واقعی و خیالی در حد و سطح طریقت های تاریک اندیش اسلام وعده داده می شود . طریق پر مشقت منتهی به بهشت ، راه خروج از فلاکت و بدبختیهای اجتماعی محسوب می گردد . اسلام باعث به وجود آمدن اصول ریاکارانه و مزورانه در ساختارهای کشورهای شرق شده است . سیستم تابوها شرق را به طور کامل دچار افلاس کرده و اندیشه های اجتماعی روشنگرانه ای را که کم و بیش در آن به چشم می خورد ، بی ثمر و بی فایده کرده است . به این مسئله با دقت بنگرید که در دنیای اسلام عالم بودن به دین ، چیزی جز فزونی بخشیدن به این تابوها و کامل کردن آنها در طی پروسه زمان نبوده است .
غرب در حوزه اندیشه همیشه از موضع منطق و دیالکتیک ، شرق نیز از موضع متافیزیک و مابعدلطبیعه به همه چیز پرداخته است . در وضعیت اجتماعی خلق شده بواسطه مابعدالطبیعه شرق فقط تصویری از پیشرفت و ترقی دروغین وجود دارد . با توجه به پیشرفت وترقی به وقوع پیوسته در بستراجتماعی غرب ، تحولات انجام گرفته در شرق همانند پسرفت جهشی به نظر میرسد .
تمامی سعی و تلاش آزربایجان جهت تاسیس دولت لائیک به علت تاثیر پذیری اش از اروپا است . ملت آزربایجان با تلاشهای صادقانه و صمیمی اش در این خصوص کاملا ثابت کرد که عضوی حقیقی در میان اعضای خانواده اروپا می باشد . روابط دولتی مان با کشورهای اسلامی خسته کننده و عذاب آور، دیپلماتیک و تصنعی است . از دید اندیشمندان و متفکرین مان ، اسلام در آزربایجان همچون نشانه ای اجباری از شرق و پس مانده ای از استبداد تلقی می شود . در طول تاریخ و خصوصا تاریخ معاصرمان ، سران دولت آزربایجان در نحوه برخورد حتی صادقانه شان با اسلام ، اکثرا غیر صمیمی و غیر صادقانه بوده اند و منافع و مصالح حکومتی و تاج و تخت خویش را مد نظر قرار داده اند . به نظر آنان مسلمانان همیشه در حکم موانع و مشکلاتی بودند که حل آنها امری واجب و لازم بود و تنها به عنوان طبقه رای دهنده حائز اهمیت بودند .
همان قدر که من پاپ روم هستم ، سران دولت آزربایجان نیز به همان میزان مسلمان بوده اند .
ترک آزربایجان حتی در جامعه تحت ستم رژیم مستبد شیعی مذهب ایران نیز اروپایی است . متوجه باشید که سیل مهاجرتهایمان از آزربایجان جنوبی نیز اساسا به طرف اروپا می باشد . این خودشناسی روانشناسیک بی نیاز از هرگونه توضیح و اثباتی خود گویای همه چیز است ، بایستی که تا حد ممکن از آن بهره مند گردید . به طورواضح ، عناصر شرقی موجود در شخصیت ترک آزربایجان ، که به لحاظ ماهیتی اروپایی می باشد ، همچون چیزی غریب و به نظر من همچون یک نقص به چشم می خورد .
شرقیت ترک آزربایجان به سیستم ارزشهای او هیچ چیزی نمی افزاید .
روسیه نیز با اینکه به طور مداوم از سوی غرب در معرض تهاجم قرار گرفته بود ، اما از غرب دوری نجست . پطر اول هیچ گونه تردیدی به خود راه نداد واندیشه اش را قاطعانه و با اعتقاد بر زبان آورد . تلاشهای او جهت پیوند دادن روسیه به اروپا کاملا تحقق یافت . فرهنگ و ادبیات روس به طور کامل محصول اروپا است .
همه دولتهای جهان به درجاتی هر چند متفاوت از هم ، به کار تفسیر و تعبیر از اندیشه آزادی خواهانه همت گمارده اند . بحث و مذاکره درمورد مشکل حقوق بشر موجود در جامعه آنها با مبنا قرار دادن معیارهای اروپا و نمونه اروپایی صورت می پذیرد ، زیرا تنها ارزشهای اروپا عامل اجتناب ناپذیر برای پیشرفت و ترقی به شمار میرود . حقوق بشر یک اختراع اجتماعی اروپایی است و تنها مدل اروپایی آن قابل قبول است .
تمدن اروپا موفق به رام کردن وحشی گریهای موجود در خوی و خصلت بشر گردیده است . جرم و جنایت به پایین ترین نقطه خود رسیده و دیگر به این خصلت غیر انسانی نیازی نمانده است . انسان اروپایی نخست بر خود مسلط گردیده و توانسته که تا حد ممکن از شر دوری جوید و به خیر نزدیک بشود . انقلابهای خونین در اروپا نیز رخ داده است ، اما با تمسک به چنین تجربیاتی قبل از همه و باز برای اولین بار این اروپا است که مخالف تکرار چنین انقلابهایی می باشد .
امتناع و دوری از انقلاب وجه برترغرب بر شرق هست .
تنها جوامعی برای زندگی مناسب هستند که احتیاجی به انقلابهای سیاسی و اجتماعی ندارند .
پیشرفتهای علمی و تکنیکی حاصل شده در آمریکا و آسیای جنوب شرقی نیز مدیون علم اروپا است . اگر اروپا نبود ، شاید جهانیان هنوز هم گمان می کردند که خورشید به دور کره زمین می چرخد و شاید شرق همچنان می پنداشت که زمین بر روی شاخ گاو قرار گرفته است .
اروپا پژوهشهای اخلاقی – معنوی و تاریخی- فلسفی رنج بارخود را جمع بندی کرده و توانسته که آنها را به حد درخور، لازم و مفید برساند. امروز انسان اروپایی نتیجه پژوهش ها و اندیشه های چند صد ساله خود را می بیند ، چون که این اندیشه و پژوهش ها بیشتر اوقات و غالبا جنبه عملی ، واقع بینانه و منطقی داشته است . زندگی واقعی انسان فقط با عملکرد منطقی اوهستی می پذیرد .غیر منطقی بودن نشانه کم عقلیست و بایسته نیست . منطق واجبترین و لازمترین مشخصه عقل است . اندیشه های انسان شرقی گو اینکه جهت زیستن و زندگی نیست ، نمی توان هم فهمید که برای چیست . فیلسوف اروپا همانند فیلسوف شرق ، بازی و مسخرگی در نمی آورد ، خودش را به صوفی گری و یا گیجی و سفاهت نمی زند . فیلسوف شرق بازیگر به تمامی معنا ست ، همه تلاش او به نام اندیشه ، عبارت ازبازیها و نقش و نگارهای فکری ساختگی و مینیاتوری است . فیلسوف شرق سخن را برای سخن و به خاطر سخن بر زبان می آورد . مقصد و طریق یا مشخص و معلوم نیست و یا بی اندازه تجریدی است . در هر حال نیت و مرام گرداندن روی انسان به طرف آخرت است . مکتب فیلسوفان شرق و در میان آنها فیلسوفان اسلام سیستمی از اندیشه های محدود و بسته است . فیلسوف شرق در بهترین حالت می تواند نقش مبلغ و میسیونر اسلام را ایفا کند . لازم به ذکر میدانم که تعلق به اسلام برای فیلسوف اصلا فضیلت به شمار نمی رود .
خلاقیت فردریش نیچه صرفا به خاطر دوری جویی او از دین زیبا بود . تعلق به دین در فئودورداستایوسکی هرچه قدرهم زیبا و جاذبه دار می نمود ، برایش یک امر لازم و واجب نبود . داستایوسکی با دوری از مسیحیت می توانست جالبتر و اساسی تر باشد .
تحلیل های تطبیقی شرق – غرب ، بیشتر اوقات با حسادت و بی تحملی و بعضا با عکس العمل شدید مواجه می گردد . این نوشته که آن را به طور غیر منتظره به اتمام رساندم ، با در نظر گرفتن همه عکس العمل ها به رشته تحریر در آمد . علاوه بر این می خواهم بگویم که : باز هم ادامه دارد .

اکتبر 2006
1- در متن اصلی و ترجمه نشده نوشته ، این جمله حاوی توهین کوچکی به حضرت محمد می باشد که جهت رنجیده نشدن اذهان معتقد به اسلام و نیز با باور به اینکه اهانت هر چند رقیق و کوچک و در مورد هر شخص با هر اندیشه و طرز فکری نادرست و غیر اخلاقیست ، از ترجمه بالعینه آن خودداری نمودم . کما اینکه کم نیستند عمامه به سرهای بسیاری در داخل سیستم سیاسی رژیم تهران ، که در پشت درهای بسته و از دید پان ایرانیسم بیمارشان و یا هر اندیشه مضحک دیگری، حضرت محمد و اهل بیت او را به مسخره می گیرند ، غافل از اینکه این سخره گریها به بیرون از آن درهای بسته درز میکند . البته آنچه مسلم می باشد این است که فتوای قتل برای ایشان به علت اینکه ترک آذربایجان نیستند صادر نمی شود .


منبع: سانا نیوز