کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

در گفت‌وگو با علی‌اصغر حقدار «آسیب‌شناسی ناپایداری جنبش‌های مدنی (بی خشونت) ایران»


سیروس زارع‌زاده / رادیو کوچه
عقل عوام بر پایه دو افسانه استوار و بنا شده  است:
جنگ مردم را می‌کشد و مجروح می‌کند، اما اثر بخش است و به همین دلیل  وجود آن لازم است.
کنش بی‌خشونت امری اخلاقی و پسندیده است، اما اثر بخش نیست و به همین دلیل نیز اغلب بی‌فایده است.
اما این امر صحت ندارد.
جنبش‌های مدنی به جنبش‌های اطلاق می‌شود که بدور از خشونت‌های جنبش‌های کلاسیک پیشین، برای احقای حقوق شهروندی، مطالبات آزادی خواهانه و برابری طلبانه شکل می‌گیرند. شکل اصلی آن امروزه در جنبش سبز ایران معنا  پیدا می‌کند. به همین مناسبت، برای آسیب‌شناسی و علل ناپایداری جنبش‌های مدنی بخصوص جنبش سبز ایران گفت‌و‌گویی دارم با علی‌اصغر حقدار، نویسنده، مشروطه‌پژوه و پژوهش‌گر تاریخ‌ اندیشه و ادبیات مدرن ایران.
از کتاب‌های ایشان می‌توان به «اندیشهِ سیاسی داریوش همایون»، «مجلس اول و نهادهای مشروطیت»، «قدرت سیاسی در اندیشهِ ایرانی» و … در تاریخ‌نگاری اندیشه و رمان «اوباشان و زندانیان» در ادبیاتِ جنبش  مدنی ایران، اشاره کرد.
                                                                   ***
بدیهی است بر مبنای سیاست بی‌طرفانه رادیو کوچه، حق اظهار نظر برای تمام افراد یا نمایندگان گروه‌هایی که در این مصاحبه‌ها از ایشان نام برده می‌شود، محفوظ بوده، جوابیه‌های احتمالی آنان در این برنامه منتشر شده و در صورت تمایل مورد گفت و گو قرار خواهند گرفت. نظریات بیان شده در این مصاحبه لزوما بیان دیدگاه های رادیو کوچه نمی باشند.
1. با سلام جناب حقدار، از اینکه دعوت رادیو کوچه را برای گفتگو درباره علل ناپایداری جنبش های مدنی ایران پذیرفتید سپاس گزاریم. چندین دهه است که از آغاز جنبش های مدنی در ایران می گذرد، در زمان های پیشین، شروع این نوع از جنبش ها در ایران مورد قبول مردم بود و آنان با مشارکت خود از دولت وقت درخواست مطالبات اجتماعی  می کردند. اولین سوال من این است، از نظر شما جنبش های مدنی بی خشونت  چه تعریفی دارند؟

- در یک تعریف کلی جنبش های مدنی بی خشونت، به جنبش هایی گفته میشود که بدون استفاده از ابراز قهرآمیز و اقدام فیزیکی، اعتراض و درخواست های اجتماعی-سیاسی و حقوقی را در فضایی مسالمت آمیز اعلام می کند؛ در این نوع از مبارزات، معترضان بصورت غیرخشن و بدون دست یازی به اسلحه و موارد دیگر خشونت زا، در تجمعات و راهپیمایی ها حاضر می شوند. معمولن این گونه از مبارزات را، اعترضات مدنی هم می گویند. جنبش های مدنی بی خشونت، حاصل رشد و گسترش ذهنیت حقوقی است که عمری در حدود یک صد سال دارد و در این نوع جنبش ها، نافرمانی مدنی، محور اعتراضات بشمار می رود. در جنبش های کلاسیک و انقلابی، ترور، بمب گذاری، هجوم به مراکز تجاری و اداری حکومت، که از اقدامات  سیاسی از عوامل انقلابی گری و اعتراض بودند و در جنبش های مدنی بی خشونت، هیچ کدام از این کنش ها جایی ندارند. در کنکاش از جنبش های مدنی بی خشونت، من آن ها را مبتنی بر حق اعتراض شهروندانی می دانم که جان لاک بنیانگذار اندیشه های لیبرالیسم کلاسیک، آن را در کنار حق جان، مال و ازادی، از ارکان آزادی خواهی می داند. حق اعتراض بر حاکمی که در ایفای وظایف حقوقی و قانونی خود کوتاهی می کند و شهروندان می توانند بر علیه آن حکومت، دست به اعتراض زده و خواهان تغییر رژیم شوند. این دستاور قابل تاملی است از شکل گیری اندیشه های دموکراتیک در دنیای مدرن و حضور شهروندان در عرصه های همگانی. یکی دیگر از ارکان تئوریک جنبش های مدنی بی خشونت را می باید در کتاب مهم و کمتر خوانده شده هنری دیوید ثرو به نام «نافرمانی مدنی» دید. وی نیز از رفتار مسالمت آمیز معترضان به نادیده گرفتن شدن حقوق اجتماعی و سیاسی شهروندان نوشته است. از متون تئوریک جنبش های مدنی بی خشونت در دوره معاصر می توان به نوشته های جین شارپ اشاره کرده که از آن ها به «مبارزه مدنی» نام می برد. جین شارپ مبارزه مدنی را در پیوند با مقاومت مدنی، تظاهرات نمادین و بدون خشونت جسمانی به بحث می گذارد. امروزه در مبارزات مدنی، راهپیمایی های ارام و در سکوت، سرپیچی از پرداخت هزینه های آب و برق و…، اعتصاب های ارام در محیط کار و فعالیت های حقوقی و سیاسی در فضای مجازی اینترنت، از نشانه های جنبش بی خشونت بشمار می روند.

2. تبار تاریخی جنبش های مدنی  از چه زمانی در ایران آغاز می شوند؟
-جنبش تنباکو که در اعتراض به قرارداد استعماری «رژی» در دوران ناصرالدین شاه قاجار به وقوع پیوست، اولین جنبش مدنی بی خشوننت ایران خوانده شده است؛ می دانیم که این جنبش سرآغاز جنبش های اجتماعی و سیاسی ایران نیز بشمار می رود. در آن جنبش بدون توسل به خشونت، حضور مردم در صحنه های مبارزاتی، حکومت وقت را مجبور به عقب نشینی از مواضع خود و لغو قراداد کذایی کرد. گزارشات تاریخی از جنبش تنباکو حکای است که تظاهرات مسالمیت آمیز بوده و تجمعات عاری از خشونت انجام می گرفته است. مطالبات شفاف مطرح شده و اهداف تعیین شده به دست آمده است. بعد از جنبش تنباکو، جنبش دینی بابیان و بهائیان را در تاریخ معاصر ایران داریم که بدون توسل به خشونت، خواستار تکثر دینی در ایران بوده اند. اگرچه مواردی از توسل برخی پیروان بابیان به خشونت و انجام ترور دیده شده است، اما بیشترین اقدامات بابیان و تمامی کنش های بهائیان عاری از خشونت و حامل رواداری و مسالمت جویانه بوده است. از دیگر موارد جنبش های بی خشونت باید از جنبش مشروطیت ایران نام برد که بدون کمترین اعمال خشونت، به پاره ای از اهداف سیاسی و اجتماعی خود رسید. متاسفانه جنبش مشروطیت در برخی از کنش ها، اهداف و اصول خود به انحراف کشیده شده و پاره ای از مشروطه خواهان و انقلابیون، دست به ترور و اعدام انقلابی مخالفان زدند. در دوران نزیدیک به زمانه ما، ایران شاهد جنبش ملی شدن نفت بود که در آن خشونت در حاشیه قرار داشت. این جنبش هم به برخی از اهداف خود نرسید و نتوانست آرمان های حقوقی و سیاسی را به عرصه های اجتماعی و فرهنگی ایران ارتقا دهد. به نظر من در بحث از جنبش های مدنی بی خشونت، باید از اقدامات زنان ایرانی در دستیابی به حق انتخاب و حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی ایران دهه چهل نام برد. همچنین از اعترضات صنفی معلمان در اوایل دهه چهل و برخی اقدامات مدنی و مسالمت آمیزی که در اواسط دهه پنجاه در اعتراض به اقدامات دولت وقت به وقوع پیوست، می توان رگه هایی از جنبش های مدنی بی خشونت را دید. منظورم نامه نگاری های اولیه برخی از نخبگان فرهنگی و سیاسی به پادشاه و دیگر مقامات آن زمان است.
3.  آقای حقدار به جنبش های مدنی پیشین به خصوص جنبش تنباکو و مشروطه ایران و حضور زنان اشاره کردید، با اینکه این جنبش ها در گذشته به موفقیت هایی دست می یافتند اما دوام و استمراری نداشتند؛ چه عواملی باعث ناپایداری این جنبش ها  بوده است؟

-من فکر می کنم اصلی ترین عامل ناپایداری جنبش های مدنی پیشین ایران در عدم آگاهی مردم از حقوق اجتماعی و سیاسی خود است که این نکته نیز مبتنی بر کم کاری و کم اطلاعی نخبگان ایرانی از معیارهای اعتراضی مدنی و مدرن است. می دانیم که دنیای مدرن مبتنی بر حق طبیعی انسان ها و نهادینه شدن آن در قرارداد اجتماعی و ایجاد قوانین موضوعه و عرفی است. بازهم در این زمینه-به روایت من- ریشه های لیبرالیستی دیده می شود که در پاسخ اول به آن ها اشاره کردم. بنابراین بی اطلاعی و یا اطلاع رسانی ناکافی از دمکراسی و کنش های دموکراتیک را می توان از عوامل ناپایداری جنبش های مدنی بی خشونت ایران بشمار آورد. اگرچه این مساله نمی تواند حکم کلی بر تمامی آن جنبش ها باشد. مثلن درهمان  جنبش حقوق زنان در دهه چهل و یا اعتراضات صنفی معلمان در همان دوران، جنبش ها به اهداف خود رسیدند و حتا در دیگر زمینه ها استمرار پیدا کردند. از دیگر عوامل ناپایداری جنبش های مدنی، باید به خشونت سرکوب گرانه حکومت ها اشاره کرد. سرکوب ها هر چقدر سنگین و عمیق بوده، اعتماد و پایداری مردم به قهقرا رفته است و جنبش ها از دست یابی به اهداف و ارمان های خود بازمانده اند. عامل در این ضعف جنبش های مدنی بی خشونت، وجود ایده  و آرمان های انقلابی توام با خشونت و بیشتر تحت تاثیر باورهای کمونیستی را هم می توان مدنظر قرار داد. همجواری ایران با کشور بلشویک ها و مدگرایی چریکی دهه چهل و پنجاه، خشونت گرایی را به عنوان رقیب و البته در مقاطعی مورد پذیرش ایرانیان قرار داد و جنبش های مسالمت آمیز را با القاب سازش کاری و محافظه کاری به محاق کشاند. مجموعه این عوامل به نظرم در اسیب شناسی ناپایداری جنبش های مدنی بی خشونت ایران می توانند مورد توجه قرار گیرند و به کار سنجش وضعیت فعلی اعتراضات مدنی آیند.
4. در دوره حاضر جنبش سبز از اَشکال جنبش های مدنی و بدون خشونت خوانده شده است. معیار مدنی و بی خشونت بودن این جنبش از نظر شما چیست؟

-بله جنبش سبزاز اشکال جنبش های مدنی بی خشونت بشمار می رود. در این جنبش که خوش درخشید، اما دولت مستعجل بود، معترضان در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در راهپیمایی های میلیونی به خیابان ها آمدند و با شعارهای مسالمت آمیز و اعتراضات توام با سکوت، خواستار انجام انتخابات سالم و آزاد شدند. در کمتر مواردی از اعتراضات جنبش سبز، برخوردهای خشن گزارش شده است. تا زمانی که جنبش سبز به افول گرایید، بیشتر راهپیمایی ها مسالمت آمیز و همراه با خواسته های مدنی بود. هیچ موردی ای از به کارگیری ابزارهای خشونت آمیز در اعترضات سبز گزارش نشده است. هیچ مورد ترور و بمب گزاری و مواردی از کنش های انقلابات کلاسیک در جنبش سبز دیده نشده است. این همه جنبش سبز را در میان جنبش های مدنی بی خشونت قرار می دهد.
5. جنبش سبز حرکت بزرگِ مردم معترض ایران  برای احقاقِ حقوق اجتماعی  و بازپس گیری رای خود بود که آنان را در راهپیمایی های میلیونی به خیابانها کشاند، به نظر می رسد این جنبش نیز دچار رکود شده و از پویایی باز ایستاده است؛ آقای حقدار علل رکورد جنبش سبز در ایران چه بود؟

-به نظرم آن افت هایی که دامن گیر جنبش های مدنی بی خشونت ایران در یک صد سال گذشته بود، گریبانگیر جنبش سبز هم شد. مبهم بودن اهداف عالی و کلی جنبش سبز را می توان یکی از علل افت و رکود این جنبش دانست. درست است که این اعتراضات در راستای تقلب در انتخابات آغاز شد، اما شعارها و کنش های بعدی معترضان نشانگر ارتقای آن به جنبشی سرنگونی طلب بود. ببینید شعار «رای من کجاست؟» تبدیل می شود به شعار «مرگ بر دیکتاتور». یعنی آرمان ها و اهداف فروخورده سه دهه ایرانیان، با گسترش اعتراضات در جنبش سبز به میدان می آیند. این مسائل از یک طرف نشانگر سلامت و روآمد بودن آن جنبش است، اما از طرف دیگر، موجبات نگرانی رهبران جنبش سبز را فراهم می سازد. می دانیم که نه میر حسین موسوی و نه مهدی کروبی خواهان سرنگونی نظامی نیستند که خود از ارکان آن بشمار می روند. با این حال مردم جلوتر از ان ها افتادند و آنان خود را از فضای واقعی و شتاب یافته جنبش سبز کنار کشیدند. این مورد را می توان یکی از علل رکود جنبش سبز و افول آن در تاریخ ایران دانست. در سخن از ناپایداری جنبش سبز باید به غیرشفاف بودن اهداف هم اشاره کرد. اگرچه شعار سرنگونی به یکی از محورهای مبارزاتی و اعتراضات مردم تبدیل شد، اما مردم ایران هیچ تلقی درستی از حکومت جایگزین نداشتند. بازهم کم کاری نخبگان سیاسی و فرهنگی کشور در این مورد پیداست. بیشتر مردم و برخی از نخبگان ایرانی تلقی درستی از حکومت سکولار و دموکراتیک ندارند. از طرفی هنوز اختلاف بر سر ماهیت و شکل حکومت  جایگزین در میان تمامی مخالفان جمهوری اسلامی حل ناشده مانده است و این مساله یکی از موانع پویایی و رشد جنبش های مدنی ایران است. در واقع هر جنبش مدنی بی خشونت باید از کانال فرهنگ سازی سیاست و بازسازی فرهنگ سیاسی بگذرد که در تلاش های مدنی و اعتراضی اخیر ایرانیان از این مسائل خبری نبود. فراموش نکنیم که دموکراسی سیاسی مبتنی بر فرهنگ دموکراتیک و تحمل مخالف و رسیدن به باور حقوقی برابر همه انسان هاست فراتر از جداسازی های سیاسی، عقیدتی، فرهنگی و جنسیتی.

6. سرکوبهایی که در ایران بصورت خشونت آمیز در برابر اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز جنبش سبز از طرف دولت انجام گرفت، تا این حرکت از خواستگاه های قبلی خود عقب نشینی کند. از نظر شما آیا سرکوب های  حکومت برای پایان پروسه این جنبش از عوامل ناکامی آن به شمار می رود؟
-بی تردید نقش سرکوب های فراینده رژیم در برابر معترضان جنبش سبز بی تاثیر در افول ان نبوده است؛ به همان صورتی که جنبش سبز سرنگونی طلب می شد، رژیم نیز خشن تر می شد. در روزهای اول دستگیر شدگان را چند خیابان دورتر از محل تجمعات آزاد می کردند. روزهای بعد، لباس شخصی ها و اوباشان حکومتی مبادرت به کتک کاری معترضان کردند. وقاحت این نیروها به حدی رسید که دست انداز به نوامیس مردم اعم از دختر و پسر دیده می شد. در همان خیابان ها به دختران و پسران معترض بسیجیان و عوامل سرکوب ، تعرض جنسی می کردند. وقتی مداومت مردم در اعتراضات زیادتر شد، دستگیری ها به زندان ها کشیده شدند. من در بخشی از رمان «اوباشان و زندانیان»، روایتی ادبی از این تلخ کامی ها را نوشته ام. زندان های توام با شکنجه به جنایت ها و تجاوزات جنسی بازداشتگاه کهریزک کشیده شدند. رژیم جمهوری اسلامی چنان در خشونت فرو رفته و از گسترش اعتراضات می ترسد که صحنه های اعترافات دستوری را به رسانه های خود کشاند. سخن از اعدام های مخفیانه و شبانه، همانند دهه ها پیشین در زندان ها به جامعه درج کردند. بازداشت های خانه به خانه معترضان که توسط عوامل رژیم در محلات شناسایی می شدند، خبر از عمق خشونت حکومت می دادند. حصر خانگی رهبران جنبش سبز هم در ادامه خشونت رژیم به وجود آمد. همه این موارد به همراه دیگر عوامل ناپایداری که پیش از این از آن ها گفتم، باعث رکود و افول جنبش سبز گردیدند.

7. سوال پایانی من از شما این است که آیا جنبش مدنی بی خشونت در ایران برنامه ای برای بقا دارد؟ چشم اندازهای پویایی و استمرار جنبش سبز ایران در چه عواملی قابل تامل و توجه است؟
- از نظر من همین مسائل که در مجموعه صحبت هایمان مطرح کردیم، را می توان به عنوان نتیجه گیری گفتگویمان مطرح کرد. یک جنبش مدنی بدون خشونت اگر مبتنی بر آگاهی از حقوق انسانی باشد و اهدافی مثلِ ایجاد جامعه دمکراتیک و شکل گیری دولت آزادی خواه و برابری طلب داشته باشد که این یکی از وظایف اصلی نخبگان جامعه است که به مردم عادی و شهروندان کشور اطلاع رسانی کنند که این جنبش چه می خواهد و از چه می خواهد بگذرد، این یکی از عوامل بقا و ماندگاری جنبش مدنی است. یکی دیگر از این مسائل این است که یک نوع تمرین دمکراسی لازم است، و تمرین دمکراسی از همین جنبش ها و اعتراض های مسالمت آمیز شروع می شود. اگر ما این ها را در نظر بگیریم و اینان را مبتنی کنیم بر جنبش سبز و فراتر از جنبش سبز تا به مرحله سرنگونی نظام و ایجاد حکومت دمکراتیک پیش بریم، می شود به بقا و پایداری جنبش های مدنی بدون خشونت در ایران باور داشت. اگر غیر از این باشد چرخه همان چرخه صد سال گذشته در ناپایداری و افول جنبش های مدنی خواهد بود و بازهم ما نظاره گر بر باد رفتن آرمان های اجتماعی مردم ایران خواهیم بود. از طرف دیگر در آسیب شناسی ناپایداری جنبش های مدنی بی خشونت باید شرایط جهانی را هم در نظر بگیریم. امروزه شرایط جهانی نمی پذیرد که انقلابی با اسلحه، ترور و کشت و کشتار به فرجام برسد و قطعاً این اقدامات  به فرجام نمی رسد. این ها باعث می شود که ما به یک سری عوامل پایداری و پویایی جنبش های مدنی ایران برسیم. اگر چه من معتقد هستم که امروزه ایران دیگر از مرحله جنبش سبز چند سال پیش گذشته است. جنبش مدنی و بی خشونت ایران، جنبش برابری خواهانه و آزادی خواهانه است. جنبش بی خشونت ایران، دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام مستبد دینی با استفاده از روش های مسالمت آمیز و نه سازشکارانه است. جنبش مدنی ایران مطالبات صنفی، سندیکایی، حقوق زنان و تبیین قانون های مبتنی بر حقوق بشر را مد نظر دارد. همه این اهداف و آرمان ها و به کارگیری روشهای بی خشونت در جنبش مدنی ایران، وظیفه نخبگان جامعه ایران را در آگاهی بخشی به مردم حساس تر می کند و وظیفه اصلی روشنفکر را نشان می دهد. زمانی که نخبه جامعه نتواند از این مسائل عینی آگاهی داشته باشد و به جامعه این ها را منتقل کند، قطعا جنبش مدنی بدون خشونت در ایران پا نخواهد گرفت.

الگوی خردمندانه دولت کانادا در مقابله با تروریسم جمهوری اسلامی


سیروس زارع زاده اردشیر


دولت کانادا در یک اقدام تحسین برانگیز و شکوه مند روابط دیپلماتیک خود را با دولت جمهوری اسلامی ایران قطع کرد. دلایل قطع این رابطه، حمایت رژیم جمهوری اسلامی از تروریسم جهانی و عدم رعایت حقوق بشر ذکر شده است. دولت کانادا گفته جمهوری اسلامی ایران بزرگترین خطر برای امنیت و صلح جهانی است و یکی از بدترین پرونده ها را در نقض حقوق بشر دارد. بی تردید این اقدام دولت کانادا در تاریخ حقوق بشر و روابط دیپلماتیک نقطه عطف درخشانی بوده و می تواند سرآغازی برای برخوردهای واقع گرایانه دیگر کشورهای دمکراتیک در روابط دیپلماتیک با رژیم جمهوری اسلامی ایران باشد.
 علیرغم فرافکنی اقدام دولت کانادا از سوی جمهوری اسلامی ایران، دولت کانادا در حالی اقدام به بستن سفارت ایران در اتاوا کرد که ایران را به دلیلی از جمله: حمايت از دولت بشار اسد در سوريه، ابعاد احتمالی نظامی برنامه هسته ای ايران، اقدامات تبعيض نژادانه دولت ايران عليه اسرائيل، سابقه وحشتناک دولت ايران در نقض حقوق بشر که يکی از بدترين کارنامه ها در جهان بشمار می رود، پناه دادن به گروههای تروريستی، ناديده انگاشتن آشکار تعهد خود به کنوانسيون ژنو که موجب نگرانی نسبت به امنيت و سلامتی ديپلمات های کانادا در ايران شده، بود. 
در زمینه های تاریخی که منجر به اقدام دولت کانادا در قطع روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی شد، می توان به موارد مهمی نظیر زندانی کردن برخی از شهروندان کانادایی و صدور احکامی که برای شهروندان کانادایی-ایرانی که در ایران دستگیر شده اند، اشاره کرد. دستگیری های خود سرانه شهروندان ایرانی-کانادایی که در سال 82 به مرگ تاسف بار زهرا کاظمی در زندان های ایران انجامید، دستگیری و صدور حکم اعدام برای سعید ملک پور و... دیگر مواردی هستند که جمهوری اسلامی را به عنوان دولتی ناقض حقوق بشری در صحنه های جهانی تثبیت کرده است. 
رابطه ایران و کانادا با این پیش زمینه ها و بعد از گذشت چندین دهه اکنون رو به سردی گرویده است، اما نباید فراموش کرد که در سال های اول انقلاب نیز روابط دو کشور در پی تنش‌های بوجود آمده پس از انقلاب ۵۷ از جمله به واسطه اشغال سفارت آمریکا در تهران و اعتراض دولت وقت کانادا در سال ۱۳۵۹ قطع شد و این وضعیت تا سال ۱۳۶۹ که سفارتخانه‌های دوکشور بازگشایی شد، ادامه داشت. بعد از این موارد، مبادله سفیر میان دو کشور در سال ۱۳۷۴ صورت گرفت. در طی این مدت مهاجرت گسترده ایرانیان به کانادا و همچنین قطع روابط و تحریم‌های آمریکا علیه ایران بر اهمیت برقراری روابط با کانادا افزود. به دلیل روابط تنگاتنگ همه جانبه میان آمریکا و کانادا، این کشور نقش مهمی در تامین کالاهایی آمریکایی مورد نیاز ایران داشت. اما ادامه همکاری میان دولت های ایران و کانادا در دوران ریاست جمهوری خاتمی، دوباره این تنش ها بیشتر شد و دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد پایانی بر این روابط بین دو کشور بود.
اکنون به نظر می رسد دولت کانادا در مقابله با اقدامات ضد حقوق بشری و تروریستی رژیم جمهوری اسلامی ایران، اهتمام ویژه ای به استمرار قطع روابط با جمهوری اسلامی دارد و بدون شک این اقدام به جا و سنجیده کانادا می تواند الگویی برای دیگر کشورها در مقابله با تروریسم جمهوری اسلامی باشد؛ اخبار تازه منتشر شده چند روز اخیر نشان می دهند که قطع روابط کانادا با ایران به دیگر زمینه ها هم تسری پیدا خواهند کرد. طرفه آن که به دنبال اعلام قطع روابط دیپلماتیک، وزیر امور مهاجرت کانادا اعلام کرده است که از ورود افراد مرتبط با جمهوری اسلامی ایران ممانت خواهد شد.



۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

بوی مرگ می آید «برای دریاچه اورمیه»







سیروس زارع‌زاده اردشیر
داشتم در مورد دریاچه ارومیه فکر می‌کردم، در مورد خشک‌شدنش، انگار نه انگار که این دریاچه بخشی از ایران است. همه‌گان در مورد ابوموسی و تب‌بزرگ کوچک در حال مشاجره هستند. امارت می‌گوید من هستم ایران می گوید نه من این‌جا هستم و عده‌ای در خیابان، در حالی که شعارهای علیه امارت سر می‌دهند، دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است و با گذشت زمان به کویر نمک تبدیل ‌خواهد شد. عده‌ای می‌گویند ابوموسی، دریاچه رمق ندارد. امارات توری بزرگ برای صید جزایر سه گانه ایران پهن کرده است اما عده‌ای می‌گویند: «دریاچه در حال مرگ است. کسی نیست. فریادهایش گوش‌ها را «کر» کرده است. اما کسی گوش شنوا ندارد. من خواهم مرد اما نه با ابوموسی و تبهایش من با نمک دریاچه جان خواهم داد. مرا دریابید من در حال مرگ هستم».

آری بوی مرگ می‌آید اما مرگی که هم‌راه آن سایر آدم‌ها نیز خواهند رفت مرگم نزدیک است نزدیکتر از آنی که فکرش را بتوانم در سر بپرورانم.
نمی‌دانم دردم را از کجا شروع کنم از ده سال پیش یا از زمان تولدم. تولدم را خوب به یاد دارم زنده بودم و جوان به مانند همه جوانان اما قدر عمرم را ندانستند حتی اگر می‌دانستند که با مرگم چندین نفر نیز به خاک سیاه خواهند نشست اصلا به دنیا نمی‌آمدم. نمی‌دانم شاید اشتباه می‌کنم و مردم که مرا دوست می‌داشتند قدر مرا نداستند. و مرا به فراموشی سپرده‌اند. فراموشی که هم‌راه آن کینه‌های از اطراف بر سر من می‌بارد مگر من برای ایران نیستم؟ آیا ارزش من به اندازه تنب‌های بزرگ و کوچک نیست؟ یا این‌که جنگ بر سر خلیج فارس از من مهم‌تر است؟ آیا با جنگ بر سر دریاها و خشکی‌ها می‌شود جان من را نجات داد؟ آیا این جنگ‌ها مرا از مرگ می‌رهاند و مرگم را به تاخیر می‌اندازد؟
فکری عجیب در وجود و روحم جاری است از سر تا پا که نمی‌توانم بازگویش کنم. حتی نمی‌توانم فریاد زنم اگر فریاد هم زدم کسی به فریادهایم پاسخ نداد. این افراد همان کسانی هستند که رگ گردنشان را به خاطر ایران و نام ایران می‌دهند اما اکنون نام مرا به فراموشی سپرده‌اند. اما اغراق نکنم جوانانی بودند که نام مرا فریاد زدند و به عنوان تجزیه طلب راهی زندان شدند و یا از طرف این بزرگان عناصر پانترک نام‌گذاری شدند و مورد نفرین قرار گرفتند. «خنده‌ام می‌گیرد می‌خندم». خنده‌های از ته «دل»، یادم نرود که می‌گویند اگر «بیشتر از حد بخندی از چشمانت اشک جاری می‌شود» اما چشمان من خالی از هرگونه اشک است پس خنده‌هایم متوقف می‌شوند چون برخی نمی‌خواهند خندهای مرا با اشک ببیند چرایش را نمی‌دانم؟ شاید برایشان گران تمام می‌شود چه دانم! اما گفتم من اشکی ندارم که از روی خنده از چشمانم سرازیر شود! آه! نه می‌توانم بگریم نه می‌توان بخندام دردی بزرگ است، نـــــــــه؟
اگر در دستم شاخه گلی بود با تمام وجود آن را تقدیم مردمم می‌کردم. من آنان رو دوست دارم اما فکر کنم آنان از من روی برگردانده‌اند آیا این رسم دوستی است؟ مگر من جز خوبی برای شما کار دیگری انجام داده‌ام. دوست دارم شما را در آغوشم بگیرم و بار دیگر با هم دیگر بخندیم و بگریم! بدون این‌که کلامی رد وبدل شود! از روی عشق، به مانند عشقی که مادر برای فرزندش دارد هم‌دیگر را دوست داشته باشیم.
نمی‌دانم‌ کجا هستم و در کجا قرار دارم و در چه حالی هستم در زمان جدایی آیا نام و نشانی از من برای تو باقی خواهد ماند. دیگر هیچ خنده‌ای بر روی لبانم نیست. آن کودکانی که با فریادهایشان هر ساله روح مرا تازه می‌کردند کجا هستند؟ چه زندگی سخت است کودکان هم مرا به فراموشی سپرده‌اند دیگر خبری از آن فریادهای شان نیست این مرا بیش‌تر می‌رنجاند کسی نیست دیگر در اطراف ساحل هایم سخت‌تر از آن است که فکرش را می‌کردم. از من ایراد نگیر که در حال نوشتن وصیت نامه خود هستم. زندگی هر کسی در هر جای پایانی دارد اکنون زمان رفتن من فرا رسید است. دوستانم رابطه و محبتشان را از من قطع کرده‌اند نیازی به این دوستان ندارم حتی رویم نمی‌شود که بگوییم اینان دوستان من بودند که اکنون از من روی برگردانده‌اند. امیدم به این دوستان بود جان من بودند دوست من بودند خندها و گریه‌هایمان را باهم تقسیم می‌کردیم اما این خاطرات را برای شما دوستان می‌گذارم. خدایا! «دشمنان من را به این ضعف دچار نکن چون دشمن دوست من و دشمن خود من دوستان من هستند».
می‌دانم شکست خورده این جنگ من هستم. خدا مرا از این درد رها کند. من خوش نیستم اما تو خوش باش. دوست داشتن شما گناه من بود آری. در یک دستم قلبم و در دست دیگرم سلاحی خالی از هرگونه فشنگ. پر از گل. اگر مرا دوست داری دستت را بر روی ماشه فشار بده تا تمام گل‌ها به هم‌راه رایحه‌شان قلبم و جانم را در برگیرد این‌گونه مردن را بیشتر دوست دارم. ایران را دوست دارم. ای کشور من! تو به من آموختی، دریاچه‌های زیادی به دنیا خواهند آمد اما من هرگز به دنیا نخواهم آمد. هرچه قدر هم که مادران به مانند من به دنیا آوردند اما باز هم به مانند (دریاچه‌ای پر از نمک) هرگز نخواهد آمد. ای ایران! ای کشوری که من در تو به دنیا آمده‌ام مرا دریاب. میدانی که زندگی به مانند نفسی است از درون آدمی می‌‌آید میدانی که دردهای به فراموشی سپرده می‌شوند اما یک چیز یا سرمایه در قلبم  باقی خواهد ماند «آه». آری آه! و فریاد های من.
من از از نامردی‌های دنیا که بر قلب خسته‌ام دمیده شده است شکایت دارم. فهمیدم گذشته‌ها و آن‌چه را که در گذشته داشته‌ام هیچ‌گاه بر نمی‌گردد. زمانی که عزرائیل بیاید راه فراری نیست. نفس‌های آخرم را می‌کشم بگو، بگو که زندگی ارزش زیست را ندارد. باید خوش باشی و خود را آن‌گونه که همگان می‌خواهند تصور کنی، اما من نمی‌توانم.
باید اعتراف کنم که نفس‌های آخرم در تو مانده است و من از آن استفاده می‌کنم. مرگم نزدیک است حلالم کنید.








آرشیو عکس ها:  http://www.flickr.com/photos/urmuli/with/3986482749/#photo_3986482749