کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

من برده تو نیستم. «برای زنان ایران زمین که زیر شلاق استبداد در حال متلاشی شدن هستند»






من یک فرد هستم. یک موضوع شاید هم یک انسان نوعی در این زندگی اهریمنی. در زندگی که اسم ام را مرد گذاشته اند و یادم داده اند که زنانگی را نشناسم. او را برای امیالم به کار گیرم بدون اینکه فکر کنم کاری که  انجام می دهم می تواند بازتولید خشونت بر زنی باشد که وجود من را امروزی کرده است. سیمون دوبووار در کتاب "جنس دوم"  در مورد تحقیر زنان در جامعه می نویسد: "زیرکانه ترین راه برای تسلط بر هر جامعه تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است. زیرا زنان اسیر.. دیگر قادر نخواهند بود انسانهایی آگاه و و آزدای خواه پرورش دهند." به عبارت بهتر زمانی که یک زن نسبت به حقوق و وجود خویش آگاه باشد می تواند فرزندی خردمند  پرورش دهد. پس متین است که گاهی مردان نیز در قالب یک زن خشونتی که بر آنان روا داده می شود را بازنگری کنند و برای ادای احترام به زنان به پا خیزند و برای وجودش سر تعظیم فرود آورند و به خود بقولانند که زن انسانی "مریخی" است. 
پس بدون اینکه زن باشیم می توانیم خشونت را تعریف کنیم.
من خشونت را نمی توانم بازگو کنم اما می دانم که وجود دارد! می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزارو گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که ارام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد سکسی تر باشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد.

مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان "مادر جنده ها، جنده ها، خواهر جنده ها، مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسارهایی"  است که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم.

 خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی هایی" است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند. خشونت دیدگاه افسار گسیخته مرد به زنی است که او را در حباب استارت خویش به برده گی در آورده است بدون آنکه زن در موردش آگاه باشد. خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون... فلان لباس را نپوش، موهایت را اینگونه و آنگونه، چون من می دانم بهترین را، است.  چون هایی که اسمشان می شود "عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل برای زنانی که فکر می کنند زندگی همین است و بهتر از این نیست، که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود. و فکر می کنند چون نمی توانند حرف بزنند  چون نمی توانند تصمیم بگیرند، باید در زیر خروارها توهین و تحقیر به مرد عاشق آری بگوییند و مرد به آنان بگویید چه چیزی خوب است یا بد. آیا این خود ناآگاهی زنان نسبت به زنانگی شان نیست؟ مردی که شکم پرست است و او را کالایی بیش نمی پندارد. خشونت زنی است که زیر نفس های آغشته به بوی الکل مردش تظاهر به لذت می کند و فکر می کند قاعده ی بازی همین است.

خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.   می دانید؟ کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شود.

 خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید.خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی. خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه . خشونت قانون نابرابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر، صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است.

 خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی و آن کسی را  هم که در میانمان به اعتراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می  گیریم . خشونت خود خودمانیم و به قول جمال زاده که می نویسد "از ماست که بر  ماست" ما هم می گوییم آری از ماست که بر ماست.

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

پیش بسوی دلار 4000 تومانی «دو عکس از ارزش پول ایرانی که تازه منتشر شده است »




در سایه رهبری داهیانه ولی معظم فقیه، ریال ایران، بی ارزش ترین پول دنیا شد!
به راستی در ایرن چه می گذرد! آیا کسی از بیت رهبری خبری دارد. این ساندیس خوران رهبری و ملاهای پست فطرت چون دلار را به نرخ مرجع می خرند برایشان فرقی ندارد که دلار 3400 باشد یا 4000 یا بیشتر. اما اکنون شاهد بی ارشی پول ایرانی هستیم که زمانی برای خودش قدرتی داشت اما اکنون با وجود نخاله های حکومتی چنان بی ارزش شده که اکنون رده اول دنیا در بی ارزشترین پول دنیا را دراست. تمام مکانهای مهم دنیا از قبیل اعدام، تصادفات جاده ای، طلاق و ... .

سوالی که وجود دارد این است چرا مردم ساکت نشسته اند و کاری برای براندازی این حاکمیت انجام نمی دهند؟