کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

سقوط دیکتاتور نزدیک است




با تشکیل نظام های دولتی در جهان، در اشکال جمهوری، سوسیالیستی، پادشاهی، افرادی که در راس قدرت قرار می گیرند، همواره تلاش می کنند جامعه و فرهنگ آن را به سمت و سویی سوق دهند که خود می خواهند و نظر و حضور شهروندان در اداره کشور نقش ندارند، تا دیکتاتوری در هر سیستمی هویت پیدا کند. دیکتاتوری در اصل به حالت سیستمی بسته و اقتدارگرا در می آید و بدین صورت و بر اساس تعریفی که در تاریخ و اندیشه سیاسی پامده است، دیکتاتور عقاید خود را در قالب فرهنگ و اخلاق به عامه مردم تحمیل می کند. این افراد راههای مختلفی را برای حفظ سیستم خود بر محور خودکامه گی بر می گزینند که مهمترین آنها سرکوب و زندانی کردن افراد معترض به سیاست های نابه خردمندانه دولت، ترور شخصیت های سیاسی و فرهنگی و فساد در اقتصاد است.



سالهای سالیان است که در کشورهای پیشرفته عصر دیکتاتوری پایان یاافته است. جوامع غربی بیشتر خود را مدیون تکنولوژی و ایده های برتر انسان های دانش مند و افراد روشن فکر می دانند. سیستمهای حکومتی دمکرات برای پیشبرد اهداف خود در راستای حفظ منافع مردم کشور همواره می کوشند، از افرادی لایق و در خور نیاز جامعه استفاده کنند. خواه این فرد زن باشد یا مرد، فرقی برایش نمی کند؛ چون جایگاهی مشخص برای حقوق هر دو در نظام دموکراتیک تعریف شده است. در واقع در این نظام ها، برای زنان حقوقی برابر با مردان در نظرگرفته شده و بدین ترتیب به سمت نهادینه کردن ارزش های انسانی در تمامی سطوح جامعه گام بر می دارند. در سیستم دیکتاتوری و در نوع ایرانی آن، دیکتاتوری دینی، تعریفی مشخص برای حقوق برابر بین زن و مرد، آزادی های ملت و نیز جایگاه حقوق بشر وجود ندارد؛ مانند ایران، عربستان، بحرین و ... نابرابری جنسی و توابع آن یکی از عوامل و بهانه ای بزرگ و مهم برای زنان است تا دنبال مطالبات مدنی و حقوقی خود باشند، اما دیکتاتوری دینی چنین اجازه ای به حکومت برای به ثمر رساندن این امر مهم را نمی دهد. مرادنی وجود دارند که برای بازپس گیری این حق سلب شده زنان، دل به آتش میزنند. بحث را فمنیستی نمی کنم اما همانگونه که اشاره کردم، همت و تلاش این زنان هم می تواند در ریزش دولت موثر باشد.



با طرح چند سوال ساده، روشن می شود که در هر جامعۀ ای که دیکتاتوری دینی بر آن حکمفرما است، روز سقوط فرا خواهد رسید. اکنون که رژیم جمهوری اسلامی ایران، از دوست و همتای خود بشار اسد حمایت میکند، نمی تواند ادعایی در بارۀ انقلابهای اسلامی که در کشورهای عربی روی داده است دفاع، و یا از آن حرفی به میان آورد. بی تردید سقوط رژیم بشار اسد در سوریه زمینه سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران را نیز فراهم خواهد کرد. حال این پرسش مطرح می شود که چگونه است علی خامنه ای و حکومتش، اعضای اخوان المسلین مصر، اردن، یمن و فلسطین را جوانان مبارز و آزادیخواه می نامد، از اعتراضات خیابانی آنها هم حمایت می کند، ولی مخالفان دولت بشار که جزئی از خانواده بزرگ اخوان المسلمین است را به مانند مردم ایران که در سال 1388 برای بازپس گیری حقوق از دست رفته و تقلب گسترده ای که رژیم بمانند آب خوردن انجام داد را یک عده فتنه گر وابسته به اسرائیل و آمریکا خطاب مینمایند؟ آیا نفوذ سیاسی آمریکا و اسرائیل در کشوری که اغلب مردمانش خواهان سرنگونی رژیم هستند، به این گونه زیاد شده است؟



چرا شبکه العالم که 24 ساعته تظاهرات معترضان مصری و یمنی و بحرینی و ... را نشان میدهد تا بوسیله آن امتیاز به نفع جمهوری اسلامی بگیرد، هیچ فیلمی از تظاهرات مسالمت آمیز جوانان سوری پخش نمیکند؟ چرا هیچ فیلمی از جنایات و آدمکشی های بشار اسد و حزب بعثِ جنایتکارش نشان نمیدهد و کشته شدگان که در ایران چه در حوادث بعد از کوی دانشگاه 78 و انتخابات را به نمایش نمی گذارد و اگر اینکار را میکند کشته شدگان را به سازمان های جاسوسی نسبت داده و از آن بهربردای سیاسی می کند.



چرا جمهوری اسلامی ایران که دائما دم از عدم دخالت در امور سایر کشورهای منطقه میزند و فقط از ملتهای مستضعف حمایت معنوی میکند، برای رژیم بشار اسد نیروهای چماقدار و آدمکش و تجهیزات سرکوب و ابزار کنترل کننده تکنولوژی ارتباطی میفرستد؟

از نظر حکومت جمهوری اسلامی ایران ، حسنی مبارک و بن علی چون سنی بودند دیکتاتور هستند و بشار اسد چون شیعه هست نمیتواند دیکتاتور باشد؟ اگر اینطور است پس بدا به حال ملتهایی که همچنان فکر میکنند که جمهوری اسلامی ایران حامی حرکتهای انقلابی آنهاست؟ آیا رژیم جمهوری اسلامی ایران در همه زمینه ها، سیاستش اینگونه یک بام و دو هواست؟ که اگر اینطور است پس وای به حال مردم ایران، چرا که بشار اسد و حزب بعث، ظاهر و باطنشان همین است، نه ادعای اسلامگرایی و دموکراسی و حقوق بشر دارند و نه برای سایر ملت ها هم نسخه آزادیخواهی تجویز می کنند، علناً هم به مردم سوریه می گویند: "هر کسی که با ما مخالفت کُند جایش در قبرستان است" . ولی مثل اینکه رژیم جمهوری اسلامی در شقاوت، ریا و رذالت، گوی سبقت را از رژیم بشار اسد ربوده است. این موضوعات دست بر دست هم خواهد داد تا نشان دهد که دیکتاتورهای دینی از امثال خود حمایت میکند، بوجود آید.



برای تشخیص اینکه آیا حکومتی تا چه اندازه خوب یا بد است، باید به میزان تحمل پذیریش در مقابل مخالف و بویژه در شرایط بحران یا همان شرایط مرزی نگاه کرد. اگر حکومتی حتی در شرایط پذیرفته شده قانون و حقوق اساسی شهروندان را زیر پا نگذاشت، معلوم میشود که این حکومت دارای ویژگیهای خوب است. اما اگر قرار باشد به محض اینکه شرایط بحرانی شود، اولین اقدام حکمرانان مستبد زیر پا گذاشتن قانون، نادیده گرفتن حقوق شهروندان و حقوق اساسی ملت باشد، و بدتر از آن دست به جنایات علیه بشریت بزنند، (بمانند کشتار دهه شصت در ایران) نه تنها حکومت مشروعیت و کارآمدی ندارد، بلکه از بدترین حکومتها خواهد بود.



به صرف اینکه رژیمی مثل جمهوری اسلامی که خودش را قانونمند، انقلابی، مردمی و نماینده خدا در زمین بداند، هیچ امتیازی به دست نخواهد آورد. رژیم اسلامی ایران در طول ۳۴ سال گذشته در تمام موارد همیشه چهره ای غیرقابل اعتماد از خود در نزد مردم ساخته است. اکنون آگاهی مردم ایران و تفکر مدرنی که بیشتر جوامع توسعه یافته را در بر گرفته، اجازه نمی دهد حاکمانی ظالم بر آنان حکم رانی کنند؛ پس کسانی که خواهان جامعه ای دمکرات در قالب احترام به تفکرات یکدیگر هستند، باید عزم خود را برای سرنگونی این گونه حکمران جزم کنند. ماهیت رژیم جمهوری اسلامی ایران بعد از 34 سال بر همگان آشکار شده است. اکنون زمان دیکتاتوری دینی نیست. نه خامنه ای و نه هیچ قدرتی برتری در دنیا نمی تواند در برابر اندیشه های آزادی خواهانه مردم دوام بیاورد. رژیم جمهوری اسلامی اکنون نفسهای آخر را می کشد و بلایی که سر قذافی آمد به طور قطع در اینده ای نزدیک دامن خامنه ای و دیکتاتورانی بمانند او در منطقه خاورمیانه را فرا خواهد گرفت.



سیروس زارع زاده اردشیر

۱۳۹۱ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

فاجعه تابستان 67 و دلیل سکوت اصلاح طلبان حکومتی





سالی دیگر در روزهای قتل عام تابستان سال 67 هستیم. فاجعه ای ملی که آکنده از جنایت و کشتار رژیم جمهوری اسلامی ایران که بر تاریخ کشور سنگینی می کند؛ در آن فاجعه دستان تمامیت نظام جمهوری اسلامی ایران آلوده به راه اندازی ماشین سرکوب و کشتار جوانان و دگراندیشان است. نظامی مستبد و ضد بشری که آرایه های ساختگی جناح بندی اش به اصلاح طلب و غیر آن، چیزی از دیکتاتوری و استبداد دینی آن نمی کاهد. اکنون نزدیک به سه دهه از کشتار در زندان ها می گذرد؛ هزاران زن و مرد زندانی به جوخه های اعدام سپرده شدند که برای دفاع از آزادی به  جمهوری اسلامی نه گفتند و در سیاهچالهای رژیم، تیرباران و به دار آویخته شدند. در شرایط کنونی نیز زندانهای رژیم جمهوری اسلامی مملو از زندانیان سیاسی از گروه های اجتماعی متفاوت است: فعالان کارگری، زنان، دانشجویان، معلمان ، جوانان ومردم تحت ستم که برای آزادی و برابری مبارزه می کنند و صدها زندانی سیاسی گمنامی که تحت شدیدترین شرایط غیر انسانی، در زیر شکنجه  قرار دارند و تهدید به اعدام می شوند.
 فاجعه کشتار دهه شصت بر وجدان تک تک ایرانیان سنگینی می کند. واقعیت آن کشتار، آرستگی اصلاح طلبان امروزی حکومتی اعم از  دوم خردادی ها، طرفداران جنبش سبز و ملی مذهبی ها به حقوق شهروندی، آزادی خواهانه و برابری طلبعانه را به محاق سیاسی کاری فرو نمی برد. اصلاح طلبانی که با مشارکت درآمریت، عاملیت وسکوت خود، از آن کشتار تا به امروز حمایت می کنند.
 در کشتار 67 هزاران زن و مرد دگر اندیش را که در تظاهرات ها و در خانه هایشان دستگير شده بودند،  دسته دسته به دار آویختند تا به بازماندگان بياموزند که اسلام  يعنی تسليم. تسلیم برای خدا. رژیم جمهوری اسلامی  تلاش کرد اين جنايات  فراموش شود؛ پس لباس اصلاحات به تن کردند و شعار آشتی ملی سر دادند. گفتند بنگريد آرمانخواهی  به تاريخ پيوست! زمانه، زمانه ی تساهل است! سعی کردند ميان مردم با قاتلين و جانيان آشتی به وجود آورند. شعار«فراموش کنيد و ببخشيد» را سر دادند گفتند: گذشته ها، گذشته؛ بياييد با هم گفتگوی  متمدِنانه داشته باشيم! اما اين ترفندها نگرفت. دولت اصلاحات در ایران که اکنون با ایده الوژی اسلامی و تفکرات رهبر کبیراش خمینی گام بر می دارد هر گونه کشتار در آن دوره را به سکوت برگزار می کند.
بی تردید خاوران ها «سند برجسته جنایت علیه بشریت» هستند، جنایتی که به آمریت حکومت و مسولان وقت جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت. و اکنون بعد از گذشت سه دهه هنوز پاسخی روشن از جناح اصلاح طلب که در آن دوران نخست وزیری میر حسین موسوی را در کنار خود می دید، داده نشده است. این جنایتی است که تمام ارکان رژیم جمهوری اسلامی ایران در آن دست داشتند و فقط آقای منتظری بود که با مخالفت و فریاد خود عملا جنایات خمینی را محکوم کرد و در مقابل چنین جنایت هولناکی از مقام خود استعفا داد و دامن خود را از چنین جنایتی پاک نمود
در طول حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی ایران افرادی که در راس قدرت قرار داشتند همیشه برای بقا در حاکمیت دینی ایران تلاش می کردند و از هیچ اقدامی ابای نداشتند، خواه این اقدامات کشتار دهه شصت باشد و خواه اعدام های که بعد از آن در زندان ها ایران برای ترساندن فعالین سیاسی و دگر باشان انجام می شد. در این میان جناح حاکم هرگونه اقدام علیه مردم معترض را مصداق از اجرای حکم خدا در قرآن می دانست و با بالا بردن مردم به چوخه های  اعدام، تلاش می کرد فعالین را در خفگانی که خود می خواهد فرو ببرد. در زمانی که روح الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی بود و بخش هایی از جناح های چپ و راست حکومت از جمله سید علی خامنه ای، میر حسین موسوی، مهدی کروبی، اکبر هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و ... زیر نظر او حکمرانی می کردند، بسیاری از سرکوب ها با اطلاع و نقش همه آنها صورت می گرفت. عناصر و ارکان نظام جمهوری اسلامی از دسته های مختلف که آن زمان در جنایت های هولناک دهه شصت نقش داشتند امروز هیچ یک حاضر به سخن گفتن نیستند تا مبادا همدیگر را افشا کنند. چپ های حکومتی سابق و یا همان نیروهای خط امامی که امروز به اصلاح طلب معروف شده اند، سعی می کنند تا برای پاک کردن دامن خود از این جنایتها، وقایع آن دوره تاریخی را تحریف کنند. امروز بر اصلاح طلبان لازم است به افشای پشت پرده جنایت های دهه شصت بپردازند چرا که اصلاح طلبی با دفاع از رژیمی مستبد و خونخوار با قانونی ضد بشری مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت. دفاع از خمینی و اجرای بی تنازل قانون اساسی تنها دامن اصلاح طلبان را آلوده تر خواهد کرد.
 ذکر نمونه اینجا لازم است؛ در اردیبهشت سال 68 که مهدی کروبی از عملکرد حسین علی نیری حاکم شرع اوین در کشتار زندانیان سیاسی راضی بود در نامه ای به روح الله خمینی خواست تا از نیری در برخورد با «غارتگران بیت المال» نیز استفاده کند و از این رو بود که خمینی در نامه ای به دادستان کل کشور موسوی اردبیلی نوشت:
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی - دامت افاضاته با سلام و دعا. این كار مربوط به جنابعالی است. انشاءالله اقدام می ‌نمایید. من با پیشنهاد آقایان: كروبی و صانعی و انتخاب آقای نیری برای این كار موافقم. البته با اختیاراتی كه خود بتواند تصمیم لازم را بگیرد. انشاءالله موفق و موید باشید. والسلام علیكم.

مهدی کروبی اما پس از سالها می گوید ابعاد این کشتارها و نقش خمینی در آنها مشخص نیست.
 این جنایت را نه حکومت و اصلاح طلبان که دست شان به خون جوانان بی گناه که با مسلسل و طناب دار اعدام شدند، را نمی توان از یاد برد. و به راحتی می توان به این موضوع که رژیم و حامیان آن نمی توانند از سایه شومی و ننگینی که  به خاطر این کشتار عظیم  در دهه شصت وجود داشت شانه خالی کرده و آن را انکار کنند و این خود ننگی بزرگ برای آنان محسوب می شود. این کشتار که در آن بیش از دوازده هزار نفر در کمیته مرگ به اعدام محکوم شدند، را نمی شود از یاد برد و این نوع کشتار را می توان با جنایت های که در زمان جنگ جهانی دوم وجود داشت جمع بست و از آن بعنوان جنایت علیه بشریت و نوعی نسل کشی یاد کرد. 

سیروس زارع زاده اردشیر