کل نماهای صفحه

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

داماد آسیایی، عروس اروپایی، خواستگاری سعید جلیلی از کاترین اشتون (1)



از آنجا که مذاکرات اتمی ایران با هیئت اروپایی هیچ گاه نتیجه بخش نبود و نخواهد بود خواهر کاترین اشتون رئیس هیئت مذاکره کننده با برادرسعید جلیلی که سوادی در بی سوادی و ضایعه شدن و این حرفها دارد قراری گذاشته اند. گمان می رود این قرار در روند مذاکرات بین دو طرف موثر واقع شده و  ایران بعد از جنگ بر سر به دست آوردن انرژی «هسته ای دویستومن بسته ای» دست پیدا کند و این گامی و دست آوردی بزرگ در عرصه ملی در آینده نزدیک اما دور برای ایران خواهد بود. جالب است بدانید اکنون کشورهای غربی از انرژی های پاک استفاده می کنند و آنها را بهترین نوع سوخت برای جایگزینی سوخت هسته ای می دانند این درحالی است که این گونه انرژی ها نسبت به انرژی هسته ای و سوخت آن در راکتور از آلاینده های زیست محیطی برخوردار نبوده و محیط زیست و جان انسان ها را به خطر نمی اندازد.
***
داستان آشنایی این دو زوج خوشبخت، دیپلمات به شکلی بود که شاید به ذهن کسی خطور پیدا نکند.
روزی در یکی از محله های آسیا و اروپا دو نفر به دنیا آمدند اسم یکی را کاترین و اسم یکی را سعید گذاشتند. سالها گذشت و این دو نفر در حالی که قلب هم دیگر را احساس، اما یک دیگر را نمی شناختند وارد عرصه سیاسیت خارجه شدند. کاترین اشتون، زاده انگلیس و نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیت و رئیس هیئت مذاکره کننده با سعید جلیلی، زاده مشهد و  نماینده ویژه رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی هستند.

روز اول ملاقت که در سال 1389 بود برای هر دو نفر از لحاظ عاطفی بسیار مهم بود آنان دنبال اهداف هسته ای نبودند؛ آمده بودند تا عشق بازی کنند و  این مذاکرات را به سُخره بگیرند به نیش سردمدارن رژیم جمهوری اسلامی ایران که به رهبری آیت الله خامنه ای بود، بخندند. چون از بیخ این روند برای رژیم ایران که دنبال «سلاح هسته ای دویستمن بسته ای» برای نابودی رژیم صهیونیستی و نجات فلسطینیان مظلوم بود، ناامید کننده به شمار می آمد. اما سعید و کاترین عاشق شده بودند آن هم در یک نگاه و در یک روابط تنگاتنگ دیپلماتیک.

جلیلی از در وارد سالن می شود. کاترین که برای خوش آمد گویی نزدیک وی می شود اما همه چیز به یکباره تغییر پیدا میکند، زمان، مکان و ... .  از نظر کاترین سالن به بهشتی تبدیل شده و سعید به مانند فرشتگان به کاترین سلام می دهد. کاترین هیچ کسی را جزء سعید نمی بیند و  منتظر بوسه ای عاشقانه از طرف سعید است که سعید از این کار امتناع ورزیده و به کاترین می گوید: من مسلمون هستم. دین من اجازه بوسیدن یک زن نامحرم را به من نمی دهد درست که من و تو عاشق شده ایم (هیچی نشده! به قول معروف همدیگر رو ندیده عاشق و دلباخته شدند) اما اول باید طبق دستورات دینی بنده صیغه ای بین من و شما جاری شود تا من بتوانم از لبهای زیبایتان بوسه ای بزنم. کاترین که منتظر چنین حرفی از طرف سعید نبود رو به او کرده:
کاترین می گویید: خوب مراحل جاری شدن صیغه چیه؟
سعید: میدونی باید یک ملایی یا همان آخوند پیدا کنیم تا بتونیم عشق بازی کنیم اما متاسفانه الان در این بهشتی که هستیم آخوندی نیست که بتواند ما دو عاشق را به همدیگر حلا و محرم کند. پس شماره تلفن، فیس بوک، ایمیل و ... هرچی که من میتونم باهات ارتباط برقرار کنم را برایم یاداشت کن. جیـــــــــــــگر!
کاترین:  چشم، به محافط خود اشاره میکند که قلم کاغذ برایش بیاورند. کاترین از آن فضا بیرون می آید، خوب سعید جون چی داشتیم می گفتیم؟
سعید: در مورد روابط ایران در خاورمیانه و نفش ایران در آسیا داشتیم صحبت می کردیم
محافظ با یک تکه کاغذ و قلمی که جوهری قرمز رنگ را در خود جا داده است می آید
محافظ: بفرمایید این هم کاغذ و قلمی که می خواستید امری دیگری نیست؟
کاترین: مرسی لطف کردید. سراسیمه مشخصات را نوشته و به دست سعید می دهد.
سعید: به به چه شماره رندی دارید! چه قیمتی برایتان تمام شده است؟ شماریتان را در ذهنم می نویسم.
 تمام دوربین های که در سالن بودند به این صحنۀ که چند لحضه پیش اتفاق افتاد زوم کرده اند. چیک چیک دوربین های صدای در سالن ایجاد کرده است.
کاترین: برفماید سعید آقا از این طرف بریم بشینیم مشکلات هسته ای تان را حل کنیم. انشاالله که درست می شود.
سعید: جان! انشالله! شما این ها را از کجا یاد گرفتید؟ در کشور من به غربی ها نجس و این حرفها می گویند و در همه محافل از آنها به عنوان شیطان یاد می کنند. واقعا جای تعجب برایم دارد که در غرب هم زنان بی حجاب هه هه (با پوزخند) هم خدا را می شناسند.
کاترین: مگر کسانی که حجاب ندارند  خدا ناشناس هستند؟ یعنی همه زنان که در غرب زندگی می کنند و چادر ندارند خدا را نمی شناسند؟ چرا آقای جلیلی؟
سعید: خانم اشتون در فرهنگ اسلامی  دین شریف ما زن باید عفت و حیا داشته باشد و خود را از مردان نامحرم بپوشاند. خودتان را ببینید این لباس های اصلا برازنده شما نیست. شما زن به این زیبایی باید لباس های که شما را خوب می پوشاند بپوشید. استغفرالله! این خط سینه شما نیاید معلوم باشد این کفر است.
کاترین: در فکر فر می رود. درسته سعید راست میگی این لباس های زننده اصلا نمیدونم از کجا امده به تنم چسبیده. دفعه بعد قول میدم لباس های خوب و برازنده خود بپوشم.
سعید: اره اینطوری خوبه حداقل رفعت و شئونات  اسلامی رو هم رعایت می کنی. داری کم کم به اون خانمی که من می شناختم تبدیل میشی. درود خدا بر تو کاترین جونم.
کاترین: از لطف شما سپاس گزارم سعید جان!
سعید: خوب بریم سر اصل مطلب. طبق فرمایشات رهبری ما می خوایم انرژی صلح آمیز هسته ای همراه با بمب اتم داشته باشیم که در دنیا یک ابر قدرتی چیز باشیم تا آمریکای جنایت کار و اسرائیل خونخوار و همراهانشان از ما بترسند. ما برنامه ای مشخص برای این اهداف داریم و باید آن را عملی سازیم. از این رو کاترین کمی به ما کمک کن!
کاترین ببین سعید درست که ما دوست پسر و دوست دختر شدیم اما این دلیل نمیشه که هرچی تو بگی رو من عملی کنم. صبر کن با مافوق هام حرف بزنم شاید تونستم روزنه ای برای حل این کار پیدا کنم.
سعید: بسیار ممنون هستم. واقعا شما زن بسیار زیبا و فریهخته ای هستید. درود خداوند بر شما.
کاترین: من هم متشکرم آقای جلیلی.

کاترین و جلیلی بعد از مذاکر پشت درهای بسته به سالن خبرنگاران که در آن منتظر خبری تازه هستند برمی گردند. دوربین ها روشن شده و از هر دو در مورد این مسئله سوالاتی پرسیده می شود. که آنان نیز نتیجه را امیدوار کننده می دانند.  کاترین و سعید از هم دیگری خداحافظی کرده و سعید با اما و اشاره به کاترین می رساند که شب پیامکی یا رایانامه ای چیزی برایش بفرستد.

خبر گزاری های دولتی ایران بعد از مذاکره
نرخ دلار در ایران ارزان شد.
نتایج نشست 1+5 نتیجه بخش و راضی کننده بود.
امروز روز بزرگ برای ایرانیان می باشد. (ایران برای دست یابی به  بمب اتم برای کشتار یهودیان نزدیک می شود)
دو نفر در آمریکا خودکشی کردند دلیل این خودکشی فقر، نبود اقتصاد مناسب و رشد نرخ بیکاری عنوان شده است.
در حمله ای امروز به نواز غزه 1 کودک فلسطینی با 10 نفر مجروح و کشته شدند.
حمله مخالفان تروریست در سوریه توسط ارتش آزاد آقای بشار اسد خنثی و اشرار به هلاکت رسیدند.
هوا در تهران خوب است.
***

پایان بخش اول

 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بی مغز
تو قسمت معرفیت نوشتی که سعی میکنی اون چیز هایی رو که به مغزت خطور میکنه بنویسی معلومه که ریده شده به مغزت با این اراجیفی که نوشتی
شما مثلا اپوزسیون هستید؟