کل نماهای صفحه

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

ما و اروپا


این نوشته باعث گردید که فتوای قتل رفیق تقی توسط آیت الله فاضل لنکرانی با اشاره رژیم تهران و تقاضای نوکران دست پرورده رژیم که شهروندان جمهوری آذربایجان و ساکن قم می باشند و باز هم با توصیه رژیم تهران در طرح آن تقاضا ، صورت پذیرد . بهانه صدور فتوای قتل رفیق تقی این است که نوشته وی حاوی توهین به حضرت محمد می باشد . اطمینان قاطع دارم که اگراین مقاله بدون ذکر آن جمله توهین آمیز به حضرت محمد منتشر میشد ، نمی توانست مانع از صدور فتوای قتل رفیق تقی گردد . چون ماجرای این قتل در کنار سایراغتشاشاتی که رژیم تهران در داخل جمهوری آزربایجان ( آزربایجان شمالی) به وجود می آورد ، در مجموع برنامه های طرح ریزی شده رژیم تهران برای برهم زدن آرامش و امنیت در داخل کشور آزربایجان با هدف به مسند قدرت نشاندن عوامل فریب خورده اش در جمهوری آزربایجان می باشد . قتل رفیق تقی و ماجراهایی از این دست ( چه قبل و چه بعد ازاین حادثه ) هدف رژیم تهران نیست ، چنین حوادثی زمینه سازی و جاده سازی رژیم تهران برای رسیدن به هدفش که همانا محو و نابودی آزربایجان ( در دو سوی ارس) است ، می باشد . به این علت اعتقاد دارم فتوای قتل رفیق تقی نه یک فتوای دینی بلکه فتوای سیاسی است .
جمهوری آزربایجان با همه مشکلات اش در بیخ گوش رژیم تهران و با سیستم سیاسی لائیک به حیات خود ادامه می دهد و با گذشت زمان هر چه بیشترنمونه ومنبع الهام ملت آزربایجان جنوبی برای کسب استقلال و آزادی خویش میشود . ساختار لائیک جمهوری آزربایجان برای ملت آزربایجان جنوبی که از اسلام سیاسی و ایدئولوژیک رژیم تهران دلزده و متنفر شده اند ، بسیار جذاب می نماید ، به این علت است که رژیم تهران ساختار لائیک جمهوری آزربایجان را نشانه میرود و اندیشمندانی همچون رفیق تقی که مدافع چنین ساختاری اند ، دچار غضب و فتوای سیاسی رژیم تهران میگردند .
در ترجمه نوشته رفیق تقی کوشیدم که مطالب را به طور دقیق و درست و عاری از هرگونه اشتباه و تغلیط به خوانندگان گرامی عرضه کنم . به زیبایی ترجمه نیاندیشیدم ، چونکه قطعا چنین دغدغه ای ندارم . زبان فارسی برای من چیزی در حد وسیله ارتباطی به شمار میرود و اینک ترجمه مقاله :

ما و اروپا

مولف : رفیق تقی
مترجم : حسن رنجبری
از سری مقالات پژوهشی شرق – غرب
اروپا نه فقط به عنوان یک اقلیم جغرافیایی ، بلکه همچون سرزمین اخلاق و معنویات انسان را همیشه به تفکر و اندیشه وا داشته است . ارزشهای اروپایی در حقیقت دست آورد کل بشریت به شمار میرود و اصلا نباید موجب تکبر و خود بزرگ بینی اروپائیان بشود . اما متاسفانه این نخوت و خودبزرگ انگاری هر از گاهی خودش را نشان میدهد ، حتی به صورت متجسم و در پیکر فاشیسم و یا ملت جنگ طلب مهاجم نمایان میگردد .
البته ، فاشیسم گناه نابخشودنی اروپا است .
اندیشه های آزادی خواهانه و انسانگرایانه در اروپا به عرصه ظهور رسیده اند و فقط در اروپا به طور واقعی جنبه عملی به خود گرفته اند . انطباق و همسانی آموزه های معنوی اروپا با این اندیشه ها باعث شده است که مسیحیت در اروپا استقرار بیابد . هیچ دین دیگری نمی تواند در اروپا مستقر گردد و گسترش یابد . اروپا هیچ وقت اندیشه های انسانگرایانه دروغین ادیان دیگر و من جمله دین اسلام را قبول نکرده و نمی کند .اخلاق در اسلام چیزی جز فریبکاری و ریاکاری نیست ، انسانگرایی مورد ادعای آن قابل باورنیست . معیارهای انسانگرایی اسلام حتی تاب مقاومت در برابر انتقادهای ماتریالیسم دیالکتیک ازبر کرده مان را نیز ندارد . اسلام نوعی از استبداد شرقی است و فقط می تواند یکی از صورتعدیل یافته استبداد به شمار رود . اسلام در اروپا هیچ وقت به امر الزام آورمعنوی تبدیل نمی شود و قادر به این کار نیست . با اینکه اسلام را همچون تابوتی بر روی شانه های امپراتوری عثمانی در سرتاسر اروپا گردانیدند ، اما جایی برای گذاشتن آن پیدا نکردند و دوباره آن را به شرق آورده و رو به قبله نهادند . کسی که حضرت عیسی را پرستش میکند کوچکترین توجه و رغبتی به حضرت محمد نشان نمی دهد ( 1 ) . حضرت محمد پیامبر و پدر فتواهای جنگ و جدال در مقایسه با حضرت عیسی ، تنها ، موجودی رعب آور و ترسناک است . اسلام در اروپا فقط و فقط با گامهای بسیار آهسته و کوچک میتواند گسترش یابد . شاید وجود داشته باشد کشوری که در آنجا اسلام معرف و نشانگر تروریست ها و یا تک تک اشخاص فیزیکی باشد .
اروپا شانس و فرصت از دست رفته شرق است . شرق نتوانست و یا نخواست که اندیشه آزادی انسان را درک کند . مسئله آزادی انسان به عنوان یک مشکل لاینحل در آخر فهرست مشکلات حل نشده شرق قرار دارد . به انسانی که آزادیهای اجتماعی او در شرق از دستش گرفته شده است ، خوشبختیهایی غیر واقعی و خیالی در حد و سطح طریقت های تاریک اندیش اسلام وعده داده می شود . طریق پر مشقت منتهی به بهشت ، راه خروج از فلاکت و بدبختیهای اجتماعی محسوب می گردد . اسلام باعث به وجود آمدن اصول ریاکارانه و مزورانه در ساختارهای کشورهای شرق شده است . سیستم تابوها شرق را به طور کامل دچار افلاس کرده و اندیشه های اجتماعی روشنگرانه ای را که کم و بیش در آن به چشم می خورد ، بی ثمر و بی فایده کرده است . به این مسئله با دقت بنگرید که در دنیای اسلام عالم بودن به دین ، چیزی جز فزونی بخشیدن به این تابوها و کامل کردن آنها در طی پروسه زمان نبوده است .
غرب در حوزه اندیشه همیشه از موضع منطق و دیالکتیک ، شرق نیز از موضع متافیزیک و مابعدلطبیعه به همه چیز پرداخته است . در وضعیت اجتماعی خلق شده بواسطه مابعدالطبیعه شرق فقط تصویری از پیشرفت و ترقی دروغین وجود دارد . با توجه به پیشرفت وترقی به وقوع پیوسته در بستراجتماعی غرب ، تحولات انجام گرفته در شرق همانند پسرفت جهشی به نظر میرسد .
تمامی سعی و تلاش آزربایجان جهت تاسیس دولت لائیک به علت تاثیر پذیری اش از اروپا است . ملت آزربایجان با تلاشهای صادقانه و صمیمی اش در این خصوص کاملا ثابت کرد که عضوی حقیقی در میان اعضای خانواده اروپا می باشد . روابط دولتی مان با کشورهای اسلامی خسته کننده و عذاب آور، دیپلماتیک و تصنعی است . از دید اندیشمندان و متفکرین مان ، اسلام در آزربایجان همچون نشانه ای اجباری از شرق و پس مانده ای از استبداد تلقی می شود . در طول تاریخ و خصوصا تاریخ معاصرمان ، سران دولت آزربایجان در نحوه برخورد حتی صادقانه شان با اسلام ، اکثرا غیر صمیمی و غیر صادقانه بوده اند و منافع و مصالح حکومتی و تاج و تخت خویش را مد نظر قرار داده اند . به نظر آنان مسلمانان همیشه در حکم موانع و مشکلاتی بودند که حل آنها امری واجب و لازم بود و تنها به عنوان طبقه رای دهنده حائز اهمیت بودند .
همان قدر که من پاپ روم هستم ، سران دولت آزربایجان نیز به همان میزان مسلمان بوده اند .
ترک آزربایجان حتی در جامعه تحت ستم رژیم مستبد شیعی مذهب ایران نیز اروپایی است . متوجه باشید که سیل مهاجرتهایمان از آزربایجان جنوبی نیز اساسا به طرف اروپا می باشد . این خودشناسی روانشناسیک بی نیاز از هرگونه توضیح و اثباتی خود گویای همه چیز است ، بایستی که تا حد ممکن از آن بهره مند گردید . به طورواضح ، عناصر شرقی موجود در شخصیت ترک آزربایجان ، که به لحاظ ماهیتی اروپایی می باشد ، همچون چیزی غریب و به نظر من همچون یک نقص به چشم می خورد .
شرقیت ترک آزربایجان به سیستم ارزشهای او هیچ چیزی نمی افزاید .
روسیه نیز با اینکه به طور مداوم از سوی غرب در معرض تهاجم قرار گرفته بود ، اما از غرب دوری نجست . پطر اول هیچ گونه تردیدی به خود راه نداد واندیشه اش را قاطعانه و با اعتقاد بر زبان آورد . تلاشهای او جهت پیوند دادن روسیه به اروپا کاملا تحقق یافت . فرهنگ و ادبیات روس به طور کامل محصول اروپا است .
همه دولتهای جهان به درجاتی هر چند متفاوت از هم ، به کار تفسیر و تعبیر از اندیشه آزادی خواهانه همت گمارده اند . بحث و مذاکره درمورد مشکل حقوق بشر موجود در جامعه آنها با مبنا قرار دادن معیارهای اروپا و نمونه اروپایی صورت می پذیرد ، زیرا تنها ارزشهای اروپا عامل اجتناب ناپذیر برای پیشرفت و ترقی به شمار میرود . حقوق بشر یک اختراع اجتماعی اروپایی است و تنها مدل اروپایی آن قابل قبول است .
تمدن اروپا موفق به رام کردن وحشی گریهای موجود در خوی و خصلت بشر گردیده است . جرم و جنایت به پایین ترین نقطه خود رسیده و دیگر به این خصلت غیر انسانی نیازی نمانده است . انسان اروپایی نخست بر خود مسلط گردیده و توانسته که تا حد ممکن از شر دوری جوید و به خیر نزدیک بشود . انقلابهای خونین در اروپا نیز رخ داده است ، اما با تمسک به چنین تجربیاتی قبل از همه و باز برای اولین بار این اروپا است که مخالف تکرار چنین انقلابهایی می باشد .
امتناع و دوری از انقلاب وجه برترغرب بر شرق هست .
تنها جوامعی برای زندگی مناسب هستند که احتیاجی به انقلابهای سیاسی و اجتماعی ندارند .
پیشرفتهای علمی و تکنیکی حاصل شده در آمریکا و آسیای جنوب شرقی نیز مدیون علم اروپا است . اگر اروپا نبود ، شاید جهانیان هنوز هم گمان می کردند که خورشید به دور کره زمین می چرخد و شاید شرق همچنان می پنداشت که زمین بر روی شاخ گاو قرار گرفته است .
اروپا پژوهشهای اخلاقی – معنوی و تاریخی- فلسفی رنج بارخود را جمع بندی کرده و توانسته که آنها را به حد درخور، لازم و مفید برساند. امروز انسان اروپایی نتیجه پژوهش ها و اندیشه های چند صد ساله خود را می بیند ، چون که این اندیشه و پژوهش ها بیشتر اوقات و غالبا جنبه عملی ، واقع بینانه و منطقی داشته است . زندگی واقعی انسان فقط با عملکرد منطقی اوهستی می پذیرد .غیر منطقی بودن نشانه کم عقلیست و بایسته نیست . منطق واجبترین و لازمترین مشخصه عقل است . اندیشه های انسان شرقی گو اینکه جهت زیستن و زندگی نیست ، نمی توان هم فهمید که برای چیست . فیلسوف اروپا همانند فیلسوف شرق ، بازی و مسخرگی در نمی آورد ، خودش را به صوفی گری و یا گیجی و سفاهت نمی زند . فیلسوف شرق بازیگر به تمامی معنا ست ، همه تلاش او به نام اندیشه ، عبارت ازبازیها و نقش و نگارهای فکری ساختگی و مینیاتوری است . فیلسوف شرق سخن را برای سخن و به خاطر سخن بر زبان می آورد . مقصد و طریق یا مشخص و معلوم نیست و یا بی اندازه تجریدی است . در هر حال نیت و مرام گرداندن روی انسان به طرف آخرت است . مکتب فیلسوفان شرق و در میان آنها فیلسوفان اسلام سیستمی از اندیشه های محدود و بسته است . فیلسوف شرق در بهترین حالت می تواند نقش مبلغ و میسیونر اسلام را ایفا کند . لازم به ذکر میدانم که تعلق به اسلام برای فیلسوف اصلا فضیلت به شمار نمی رود .
خلاقیت فردریش نیچه صرفا به خاطر دوری جویی او از دین زیبا بود . تعلق به دین در فئودورداستایوسکی هرچه قدرهم زیبا و جاذبه دار می نمود ، برایش یک امر لازم و واجب نبود . داستایوسکی با دوری از مسیحیت می توانست جالبتر و اساسی تر باشد .
تحلیل های تطبیقی شرق – غرب ، بیشتر اوقات با حسادت و بی تحملی و بعضا با عکس العمل شدید مواجه می گردد . این نوشته که آن را به طور غیر منتظره به اتمام رساندم ، با در نظر گرفتن همه عکس العمل ها به رشته تحریر در آمد . علاوه بر این می خواهم بگویم که : باز هم ادامه دارد .

اکتبر 2006
1- در متن اصلی و ترجمه نشده نوشته ، این جمله حاوی توهین کوچکی به حضرت محمد می باشد که جهت رنجیده نشدن اذهان معتقد به اسلام و نیز با باور به اینکه اهانت هر چند رقیق و کوچک و در مورد هر شخص با هر اندیشه و طرز فکری نادرست و غیر اخلاقیست ، از ترجمه بالعینه آن خودداری نمودم . کما اینکه کم نیستند عمامه به سرهای بسیاری در داخل سیستم سیاسی رژیم تهران ، که در پشت درهای بسته و از دید پان ایرانیسم بیمارشان و یا هر اندیشه مضحک دیگری، حضرت محمد و اهل بیت او را به مسخره می گیرند ، غافل از اینکه این سخره گریها به بیرون از آن درهای بسته درز میکند . البته آنچه مسلم می باشد این است که فتوای قتل برای ایشان به علت اینکه ترک آذربایجان نیستند صادر نمی شود .


منبع: سانا نیوز

هیچ نظری موجود نیست: